چند روز پیش نوشته بودم که آقای بهروزی و خانم فیزیوتراپم با دو نفر متخصص ارتوپد فنی قرار گذاشته بودند که مرا جداگانه در کلینیک ملاقات کنند و نظرشان را در خصوص وضعیت من و ابزار کمکی بگویند. اولی پیشنهاد RGO را دادند که کمر و لگنم را هم پوشش بدهد و بتوانم راه بروم.…Continue reading پر نقشتر از فرش دلم، بافتهای نیست!
سال: ۱۳۹۱
پُلهای چوبی عمرم.
این روزها، «وضعیت سفید» میبینیم. بعد با مادر بلند میشویم میرویم منزل یادگاریها، صوفیان. یک اتاق کوچک برای من و مادر، کوچکترین اتاق از اتاقهایی که دادهاند دست خانوادههای دیگر. خانواده خواهرم هم هستند. صبحها با بچههای یادگاری میروند باغ و من میمانم و جمیله. تازه چهار دست و پا خودش را تکان میدهد میرود…Continue reading پُلهای چوبی عمرم.
از آرشیو: سوسا اسم قشنگی است.
ــ بعد از آن همه ماه، آن همه سال. هنوز هم همان دخترک اخمو بودی. همان دخترکی که وقتی بار اول دید/ه بود/م زده بودم زیر خنده. از تو متنفر بودم. بعد از «او» بیشتر. خیلی طول کشید. حالا دیگر پیدایت کرده بودم و وقتش رسیده بود. خسته بودی. رفتیم تا هم جایی نشسته باشیم…Continue reading از آرشیو: سوسا اسم قشنگی است.
این همه نور که در زرد نهان است
چرا گلهایی که از دست/گلفروشهای پشت چراغ قرمز چهارراهها میخریم عُمرشان اینقدر طولانیست؟
به زرمان
ارومیه باشد. نازلو باشد. حوالی سالهای ۷۶ یا هم ۷۷. طرفهای ظهر باشد. اکرم فرامرزی بگوید باهاش بروم تا مخابرات دانشگاه، بگویم باشد و فکر کنم خودم هم یک سری به بانکش میزنم. توی زمین خالی نرسیده به ساختمان مخابرات و بانک، تور والیبالی علم کرده باشند و محمدرضا با همان پیراهن سفید با…Continue reading به زرمان
ماریا
من برداشتم به خانم فیزیوتراپم زنگ بزنم و امیر آقا رفتند داروخانه برای گرفتن داروهام. درست جلوی در نزدیک نگهبانی رهام کرده بود. تلفنم تمام شده بود که از کنارم رد شد. همراه مردی که پدرش بود. کاپشن پفی صورتی و کلاه بافتنی لبه چینچینی سرش بود. از لای دست باباش نگاهم کرد و من…Continue reading ماریا
بلندترین پنجرهی عالم
مثلاً سال آخر دبیرستان باشم. شیفت بعد از ظهر. روزهای آخر باشد و خسته رسیده باشم خانه. هوا رو به تاریکی مخملی باشد. نشسته باشم روی شکم پنجره و پلویی که مادر گرم کرده را با آب ترشی خانگی خیس کنم و بعد هویج و گلکلم و کرفسش را جدا کنم بچینم لب بشقاب. خورشت…Continue reading بلندترین پنجرهی عالم