سریال یاور را محض اتلاف وقت کرختی بعد از افطار تماشا میکردیم. من روزه نبودم اما از همیشه بیشتر گرسنه و تشنه میماندم تقبل الله. کل سریال یک طرف، آصف و پدرش یک طرف. شاید شمایی که تماشا کردی مثل من به این سکانسها حتی خندیدی که مگر میشود؟ چرا انقدر خالی بستند. اما من…Continue reading میمندی، چطوره حالت میمندی؟
ماه: خرداد ۱۴۰۰
یک صندلی کنار خیالم نشاندهام*
ناتوانی در اماس علاوه بر ضعیف شدن عضلات، بنا بر تجربه خودم، با فراموش کردن مهارت هم ارتباط دارد. من یادم رفته چطور قل میخورند، جطور قلم را دست میگیرند چطور قاشق را برمیدارند. من از اطرافیانم میخواهم جلوی من انجام بدهند و گاهی دستم را بگیرند و به خاطرم بیاورند. مسئله خندهداری به…Continue reading یک صندلی کنار خیالم نشاندهام*
زخم
بین حرفهایی که زد (+) گفت با مریضیات همه را به میخ کشیدهای.
وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*
عکس را آذر ۸۰ گرفتیم. آنکه ظاهراً زمین خورده «مانی» است، از مالزی. آن روز بعد از سه فصل خشکسالی ناگهان برف بارید، من و سیب، مانی را روی برف سرازیری حیاط سُراندهایم. آنکه آنطور میخندد جز من چه کسی میتواند باشد؟ میتوانم برای پیکسل به پیکسل این عکس بیکیفیت ساعتها حرف بزنم، وقتی…Continue reading وقتِ بدحالیِ ما فاصله را حفظ بکن*