میگویند برف باریده این هوا و نمیشود رفت سر خاک و یخزده و لیز است و من یاد آن روز میافتم که برف باریده بود این هوا و آبکی و لیز بود و راننده آژانس گفت نمیپیچد توی کوچهامان و زنگ زدم به تو. چند دقیقه نگذشته بود که پیدایت شد با چادر و…Continue reading هوای گریه با من
ماه: بهمن ۱۳۹۶
نه چنین زار که اینبار
الهه میگفت عمه برای تولدت نقشه کشیده بودم. میخواستم بندازم دوشنبه که نوبت ماست بیاییم پیش شما که آبا کلی کِیف کند. بغض داشت وقتی میگفت. و من بغض دارم وقت نوشتنش که چه تلخ سیونه سالگی را شروع میکنم. —————— بینهایت و صمیمانه از ابراز همدردیتان سپاسگزارم. انشاالله داغ نبینید.
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم*
وقتی پدر رفت، فقط دو سال بود اماس داشتم و هر هفته پنجشنبه با دستهای شاخهای گل رفتم سر خاکش و دل سیر گریه کردم، تماشایش کردم، حرف زدیم. اما مادر جانم. جانِ عزیزم چه؟ دیگر کی میشود از میان انبوه سنگهای ایستادهای که به چشم و همچشمی بالاسر قبرها سر به فلک کشیدهاند کسی…Continue reading کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم*
تشنهام هنوز
پنجشنبه پنجم بهمن نود و شش مادرم رفت.
یا من قریب
ببخش که با زاناکس آرام میکنم خودم را نه با ایمانم به تو. اعتمادم به تو.
سیسییو
دیروز صبح حال مادر بدتر شد. بعد از چند شب بیقراری و بیخوابی. در نهایت دو شب است که کنار تخت خالی مادر میخوابم و منتظرم که برگردد. دوستم پیامک زده که مادرت خیلی بیقرار است و لاجرم همراهْلازم. از تخت میآید پایین و وسیلههایش را برمیدارد برود خانهاش. کاش خانه هم جمع میکرد مرا…Continue reading سیسییو
.
جدایی، جدا شدن هم یک نوع هجرت است. با تمام شرایط ضمنیاش.