آگهی

با قلب و قلم یک علاقمند پا پر قرص مغموم به اطلاع می‌سانم مقدار زیادی نشریه گل‌آقایی از هفته‌نامه و ماهنامه و سالنامه طیف زمانی ۷۶  تا ۸۴ دارم که شرایط نگهداری‌اش را ندارم. اگر خودتان فکر می‌کنید به دردتان می‌خورد یا جایی و کسی را بلد هستید این آگهی را دست به دست کنید…Continue reading آگهی

ده تا

آن روز دردم خیلی زیاد بود. علاوه بر درد، قلبم هم دچار حالاتی شد که در تزریق‌های قبلی تجربه نکرده بودم. اعصابم از دست پرستار خورد بود که دارو را کمترین زمان ممکن تزریق کرده بود. من سعی کرده بودم دکتر را متقاعد کنم دیگر مرا به آن درمانگاهی که تزریق را به جای ۴…Continue reading ده تا

نه تا

آقایی آمد داخل و ویلچر خواست تا مادرش را بیاورد. ویلچر نبود، خواهرشان دیروز مادر را با ویلچر آنجا برده و پس نیاورده بود. چشم مرد به ویلچر من افتاد گفت ایناها. گفتند شخصی است. برادر مرد وارد شد که کجایی؟ گفت ویلچر نیست. برادر اشاره کرد به ویلچر من، مرد گفت شخصی است. مرد…Continue reading نه تا

که زخم همچو قفس گشت دور پیکر ما

دیشب گریه کردم. قبلش یک استوری از یکی از همکاران دیدم که آن هم استوری شخص دیگری بود. شخص دیگر آقای دکتری بود ظاهراً که برای پایان تحصیلش کلیپ ساخته بود و زیرش نوشته بود با تشکر از استاد گرانقدر فلانی. فلانی یکی از دو به هم‌زن‌ترین آدم‌ها، کم‌سواد و آنهایی که در کارشان کم…Continue reading که زخم همچو قفس گشت دور پیکر ما

هشت تا

بیمارستان شهریار باز هم جای بخش شیمی‌درمانی را عوض کرده بود. این‌بار نزدیک ورودی ساختمان، به گمانم نگهبانی یا چیزی شبیه به آن را داده بودند به شیمی‌درمانی. ورودی باریک که با یک جاکفشی که اصولاً دیگر کارایی نداشت، باریکتر شده بود. در را به سختی باز کردیم تا با ویلچیر رد شویم. پایین در…Continue reading هشت تا