گردش ایام و سعی مدعی دخلی نداشت

همین حوالی بود که آمدی سراغم دم آرایشگاه. کلاه شنلم را از جلوی صورتم بالا کشیدی و هیجان‌زده تحسین کردی. توی ماشین لاک‌های سفید بی‌ریختی که آرایشگر زده بود را پاک کردی. بعد رفتیم آتلیه. بعد وقت محضر بود. دستم را محکم گرفته بودی و از پله‌ها رفتیم پایین. شنل را که برداشتم و وارد…Continue reading گردش ایام و سعی مدعی دخلی نداشت

عروسی خوبان

داشتم شام عروسی می‌خوردم که بیدار شدم. خب اشتباهی که کردم این است که باید همان صبح می‌نوشتم الآن چیز زیادی یادم نیست. در خواب با یکی از خوانندگان بسیار قدیمی وبلاگم ازدواج کرده بودم ولی علنی نکرده بودیم. بسیار قدیمی یعنی سال ۸۲ یا ۸۳. سخت کار می‌کرد و درآمدی نداشت کاری بکند حتی…Continue reading عروسی خوبان

ناظر روی تو صاحب‌نظرانند آری

دیروز بعد دو سه ماه رفتم بیرون. برای کار اداری که باید سال ۹۶ که آمدم تبریز انجام می‌دادم. سری قبل هم برای ریتوکسی‌مب بیرون شدم از خانه. دیروز بانک هم باید می‌رفتم. کمیسیون پزشکی هم. در هجوم و فشار خاطرات نفرت‌انگیزی که از کمیسیون‌ها داشتم، با بغض سنگین و استرسی که چند روزی است…Continue reading ناظر روی تو صاحب‌نظرانند آری

نفاسات فی العقد

بسیار احساس شکست خوردگی دارم. احساس زنی که در جهان وامانده است بی هیچ یاوری مادی و معنوی. با بدنی که عملاً هیچ حرکتی ندارد طعنه‌ها و آزارها را تحمل می‌کند و در نداری کامل لبه پرتگاه نیستی ایستاده است. دارم آخرین رمق ایمانم و اعتقاد قلبی و یقین عقلی‌ام را نیز می‌بازم. آن هم‌…Continue reading نفاسات فی العقد

غره الدهور

از نوجوانی که راه پیدا کرده بودم به کتابخانه داداش بزرگه، نهج‌البلاغه قطع جیبی چراغ زده بود مرا بخوان، تا همین پارسال هزار جهد نموده بودم همه ناکام در همان خطبه سنگین اول. امسال که از صحیفه فارغ شدم جهد کردم مجدد به خواندن نهج‌البلاغه. دوباره دست و پایم هر چهار، ماند در گل میانه…Continue reading غره الدهور

اسپرایت

کاش بالا بیاورم. جمله‌ای تکراری شده است برای تمام هم اگر نگویم، اکثر شب‌هایم. وقتی معده زور می‌زند هضم کند و نمی‌تواند. نوشابه و شربت آبلیمو و چای زنجبیل هم نمی‌تواند افاقه کند، فحش می‌دهم به خودم که نمی‌توانم جلوی شکم صاحب‌مرده را بگیرم. کاش بالا بیاورم امروز از ظهر شروع شده است. خبری نیست.…Continue reading اسپرایت