۴- سردرگم شدن در زمان و مکان

  می‌خوابد و بیدار می‌شود و می‌نشیند روی تختش و می‌پرسد: کی ما رو آورد اینجا آخه؟ امشب اما این را هم پرسید که اینجا دستشویی هم دارد؟ دستشویی را نشانش دادم تا پیدا کرد اما می‌دانست که دستهایش را توی دستشویی نمی‌شسته و برگشتنی رفت آشپزخانه.

همه بهای آزادی بود که پرداختم

یکی از عجیب‌ترین خواب‌هایم را دیدم. داستان داشت و من داستانگو بودم و داستان، داستان خودم بود. با صدای آلارم و اذان گوشی بیدار شدم. «چه خوابی بود که دیدم؟» تعبیرش با علی. دوباره خوابم برد، توی خواب برای مادر تعریفش کردم و تعبیر کرد. دوباره توی خواب داشتم برای فرزانه تعریفش می‌کردم و چقدر…Continue reading همه بهای آزادی بود که پرداختم

شریفی‌مقدم مقنعه بنفش سرش بود حتی

  مجلس عقدکنان بود. عکس می‌گرفتم با گوشی‌ام. گفتند فیلم هم، گفتم حافظه‌اش کم است. جمع کردند بروند سالن برای بزن و برقص. گفتند گوشی‌ها را باید تحویل بدهید. از بین آدم‌ها و گلایل‌های صورتی گذشتم و رسیدم به اتاقی که گوشی تحویل می‌گرفتند، خانم شریفی‌مقدم بود. هر کی می‌خواست برود سالن و گوشی تحویل…Continue reading شریفی‌مقدم مقنعه بنفش سرش بود حتی

با دلی آرام

  آبان که زمین کرمانشاه لرزید، مادر هانیه پیش ما بود. اولش فکر کردم سرم گیج می‌رود که خم بود روی گوشی. روبه‌روی مادرم که دراز کشیده بود روی تخت نشسته بودم و زن‌داداشم دورتر روی مبل نشسته بود. بلند شد و نگاهش به لوستر بود و گفت زلزله است. گفتم نگو من می‌ترسم و…Continue reading با دلی آرام

نزدیک همین تنفس بی‌خواب*

پدر کت و شلوار سرمه‌اش تنش بود و کلاه شاپو. ایستاده بود بلند و نگاهش دور بود. آلزایمر گرفته بود. من هنوز باهاش حرف نمی‌زدم و به خواهر برادرها می‌گفتم چه کنند. من همیشه همین‌قدر «وجود» دارم. هیچم. ________________ سیدعلی صالحی*