نامخاطب -۱۲

آقای فروشنده‌ی محترم بوفه‌ی زیورآلاتِ سینما آزادی طبقه‌ی سوم، باور بفرمائید این انگشتر را از خود شما ابتیاع نموده بودم و شاهد هم دارم از نوع زن و مردش حتی. نمی‌دانم چرا وقتی انگشتر را دیدی یکهو دمغ شدی و توی فکر رفتی که ما کِی آن را کِش رفتیم که شما ملتفت نشدید! بفرما!…Continue reading نامخاطب -۱۲

من بیماری کمبود والدین دارم!*

«انتخاب یک پاپ جدید آیین عجیبی دارد، با درگذشتِ پاپ، اعضای انجمن کاردینال‌ها گرد هم می‌آیند تا پاپ جدید را انتخاب کنند. در طول مدتی که این گردهمایی جریان دارد، دود خاکستری از کلیسای سن‌پیتر در واتیکان برمی‌خیزد. صدهاهزار نفر در میدان روبروی کلیسا جمع می‌شوند و به این دود و به ایوان اصلی کلیسا…Continue reading من بیماری کمبود والدین دارم!*

شگفتِ آفرینش

روزی که به دنیا آمده‌ام را خیلی دوست دارم. این دوست داشتن از سرِ سرخوشی نیست. حسی که همواره نسبت به این روز داشتم، هرگز تغییر نکرده است حتی زمانی‌که به شدت به بن‌بست رسیده‌ام هم عاشق این روز بوده‌ام. روز تولدم را جشن گرفته‌ام و برای خودم هدیه‌ی تولد خریده‌ام. برنامه ریخته‌ام و شادی کرده‌ام. این موضوع حتی…Continue reading شگفتِ آفرینش

همین‌طوری!

اول اینکه: چشم راستم درد می‌کند. نه خودِ خودِ چشمم. پلکِ بالایی‌اش یکهو عصر پنج‌شنبه شروع کرد به درد کردن و خاریدن و بعد ورم کرد. سنگین شد و دردناک. نمی‌دانم علتش چی می‌تواند باشد. تنها ذهنم متوجه این می‌شود که قبل از خارج شدن از خانه من با تمام قدرت مداد سورمه‌ای رنگ را…Continue reading همین‌طوری!

اصلاً به دَرَک!

دیشب، امیر که چند صفحه‌ای خشم و هیاهو خواند و چراغ را خاموش کرد، گفتم دیگر نمی‌خواهم برای حفظ یا برگرداندن کسی تلاش کنم. دیروز وقتِ دکتر داشتم. امیر وقتی از سر کار برگشت، فیلم آقا یوسف را خریده بود که تمام ماهِ رمضان قبل را به هوای دیدن‌ش رفته بودیم سینما و آخرش نشده…Continue reading اصلاً به دَرَک!

مسلمانان تروریست در قلبِ آمریکا

یک مرد جوان هلندی که عضو یک شبکه‌ی اجتماعی نیز هست، به ترغیبِ نامزدش که دختری مغربی [مراکشی] است، و با پول هنگفتی که همین دختر برایش تأمین می‌کند تصمیم می‌گیرد به کمکِ کودکان گرسنه‌ی منطقه‌ای کوهستانی در مغرب سفر کند. در این سفر مردی انگلیسی زبان، به عنوان راهنما با او همراه می‌شود. در…Continue reading مسلمانان تروریست در قلبِ آمریکا

با احترام به تمام دوستانم!

یک وقت‌هایی باید آدم‌ها، خاطره‌ها و اصلاً هر چیزی را زیر و رو کرد.خوب‌هایش را و دوست داشتنی‌هایش را یادآوری کرد برای روز مبادا. روز مبادا هر وقتی می‌تواند باشد؛ مثلاً وقتی که یک اتفاق خوشحال کننده داری، وقتی از روند تکراری زندگی خسته‌ای، وقتی شکست خورده و تنهایی و وقتی که ممکن است برای…Continue reading با احترام به تمام دوستانم!