فاصله‌ها نزدیک‌ند.

«فاصله‌ی تابش خود را بر دیگران تنظیم کن! خداوند خورشید را در جایی نهاده که گرم کند، ولی نسوزاند!» ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اتاق انتظار پر بود و خسته بودم و دل‌م گرفته بود و اصلاً از صبح‌ش که بیدار شده بودم یک‌جورهایی خاکستری بودم. پرونده‌ام را که گذاشت زیر پرونده‌های دیگر برگشتم پشت سرم، صندلی‌ها پر بودند…Continue reading فاصله‌ها نزدیک‌ند.

سی سال گذشت!

«نومیدی هنگامی که به مطلق رسید، یقینی زلال و آرامش‌بخش می‌شود. چه قدرت و غنایی است در ناگهان هیچ نداشتن! اضطراب‌ها همه زاده‌ی انتظارهاست. هیچ گودویی در راه نیست. در این کویر فریب سرابی هم نیست. جاده‌ها همه خلوت. راه‌ها همه برچیده و چه می‌گویم، هستی گردویی پوک، به انتهای همه‌ی راه‌ها رسیده‌ام. جهان سخت…Continue reading سی سال گذشت!

موتیفات بهمنانه!

۱. «تو، کلمه را در من کُشتی، قلم را از من گرفتی، قلبی را که به توبه تطهیر کرده بودم پاره‌پاره کردی، روح‌م را پایین کشیدی و با جسم‌م هم‌بستر شدی … این کاری بود که توان‌مندانه انجام‌ش دادی و می‌توانی به آن افتخار کنی …» ۲. توی این فیلم‌های متافیزیکی دیده‌اید که بنده‌ی خدایی…Continue reading موتیفات بهمنانه!

شازده کوچولو

ــ زندگی یکنواختی دارم … اما اگر تو مرا اهلی کنی انگار زندگی‌م را چراغان کرده باشی. آن وقت من صدای پایی را می‌شناسم که با هر صدای پای دیگری فرق می‌کند؛ صدای پای دیگران مرا وادار می‌کند تو هفت سوراخ قایم بشوم اما صدای پای تو مثل نغمه‌ای مرا از لانه‌ام می‌کشد بیرون. تازه،…Continue reading شازده کوچولو