باقیات الصالحات

سال ۸۶، با دیدن برنامه‌ی مستندی در مورد اهدای عضو، اینترنتی ثبت نام کردم و کارتم را دریافت کردم. چند جلسه نزد خانواده عنوان کردم که چنین کارتی دارم و هر چند مادرم ابتدا ناراحت شد ولی پذیرفت. از آن سال وقتی حادثه‌ای رخ می‌دهد فقط فکر می‌کنم خدایا طوری بمیرانم که بشود اعضایم را…Continue reading باقیات الصالحات

پسندم آنچه را جانان پسندد …

سه سال پیش، هفتم مرداد پنج‌شنبه بود.  رمضان هم نبود.  هفدهم شعبان بود.  که مادرم تا مرا در لباس سفید دید گریست.  که تو تا مرا در لباس سفید دیدی خندیدی. و من داشتم می‌آمدم زندگی تو را غرق خنده کنم. غرق در رنج شدیم در حالیکه می‌خندیم. تمام می‌شود. رنج را می‌گویم. خنده اما…Continue reading پسندم آنچه را جانان پسندد …

از دغدغه‌ها

الف: از مطالبی که در قسمت سوم کابالا در مستند فرقه‌های سری به میان آمد، ظهور پیامبران دروغین در امپراطوری عثمانی بود. یکی از آنها مرد یهودی نادرستکاری بود که برای توبه به اورشلیم پناه برده و مطالب کابالا را شعروار در کوچه‌های اورشلیم زمزمه می‌کرده است. فرد عالمی از بزرگان یهود از او پشتیبانی…Continue reading از دغدغه‌ها

یا بنی اسرائیل …

فرقه‌های سری از «کابالا» که صحبت می‌کند یاد خیلی چیزها می‌افتم. وقتی می‌گوید عده‌ای معتقدند مسیح نمرده است و دختری از مریم مجدلیه دارد که نسل او را برقرار کرده است و در یهودیت، ادامه‌ی نسل با دختر است و ذکری از اعتقاد مسلمانان شیعه به ادامه‌ی نسل پیامبر توسط حضرت فاطمه زهزا (س) به…Continue reading یا بنی اسرائیل …

از دلتنگی‌هایم.

یک شبی باشد بهمن ماه ۷۵، من و زهرا بعد از مدتی زندگی کردن با بچه‌های جدیدالورود در اتاق شطرنج خوابگاه بوستان انقلاب ارومیه صاحب اتاق شده باشیم: اتاق ۲۱۹. کشان کشان اسباب‌مان را دنبال خودمان برسانیم پشت در و با نیش‌های باز ناشی از ترس و واهمه که ناشی از رفتار بد قدیمی‌های خوابگاه…Continue reading از دلتنگی‌هایم.

ما هم افاضه بفرماییم!

آرزو پیامک فرستاده بود :«ملتی که فارسی صحبت کند، عربی دعا کند، انگلیسی نسخه بنویسد اما به هیچ زبانی فکر نکند عاقبتش همین می‌شود!/محمود دولت آبادی/» جواب دادم ما عاقبت به خیریم چون به ترکی فکر می‌کنیم. نمی‌دانم این سخن گهربار واقعاً از زبان دولت‌آبادی صادر شده است یا نه ولی جمله‌ی ضعیف و ناقصی…Continue reading ما هم افاضه بفرماییم!

رنجورم.

مقاومت بی‌فایده است. امروز آخرین دوشنبه‌ی تیرماه ۹۲ است. ده سال از آخرین دوشنبه تیرماهی که رفتی می‌گذرد. روز قبلش، قبل رفتن پیش دکتر آیرملو، آمدم پای سیستم که ببینم چه برایم آف گذاشته‌ای. مچ‌ت را به خیال خودت موقع آف نوشتن گرفتم. تو نوشتی و من گریه کردم. تو نوشتی و من باور نکردم.…Continue reading رنجورم.