آدم باید سر شب برود جلوی خانهی دوستش توقف کند. هوا سرد باشد و تمام تنش از کار فیزیوتراپی کوفته و خمیر باشد. شیشه ماشین را بدهد پایین و لیوان چای معطری که دوستش آورده بردارد و رفع تشنگی کند. بگویند و بخندند و دلش یک خواهر بخواهد عین او (+). یک خواهر در نزدیکی…Continue reading چایهای معطر
ماه: آذر ۱۳۹۱
خشن موزیکال
تیم برتون خر است. یعنی این را دیشب که «سوئینی تاد: آرایشگر دیوانه خیابان فلیت» تماشا میکردیم و از این همه خشونت موزیکال تهوع گرفته بودیم فهمیدم خر است. البته باید از «اسلیپی هالو»ش حدس میزدیم ولی آخر آدم «ماهی بزرگ»ش را که تماشا میکند فکر دیگری، حساب دیگری میکند. اما تصور اینکه وسط خواندنهای…Continue reading خشن موزیکال
بوی سُکرآور نزدیکترین حدود تنفس*
گاهی خسته میشوم. همه گاهی خسته میشوند. موضوع همین است. من فرق چندانی با «همه» ندارم جز وضعیت خاصی که برایم پیش آمده است. وگرنه مثل همه خسته میشوم. افسرده میشوم. گریه میکنم. سبک میشوم و دوباره میخندم. موضوع مهمتر این است که من حتی قویتر از بخشی از این «همه» هستم. آنقدر نیرومند که…Continue reading بوی سُکرآور نزدیکترین حدود تنفس*
عشق را کاش زبان سخن بود؟
برای آغاز سومین سال زندگی مشترکمان زیر همان سقف، همین سه واژه (+) کافی است آقا. همین سه واژه.
موتیفات آبانانه!
۱. مرضیه را خیلی سال است میشناختم. از همان دوران یاهو۳۶۰. یعنی حدود سالها ۸۵ یا ۸۶. دوستی ما یک دوستی مجازی واقعی بود. حداقل از طرف من چون مرضیه عکس مرا دیده بود و بعدها حتی مرا در تلویزیون تماشا کرده بود. من از مرضیه فقط یک شماره تلفن داشتم آن هم برای دیدار…Continue reading موتیفات آبانانه!
گزارشات
از اینجا (+)