با ما در رفاه باشید

چندین بار پیش آمده بود که می‌رفتم خرید، مثلاً لباسی را قیمت می‌کردم فروشنده     می‌گفت خیلی گران است. یعنی به سر و وضع شما نمی‌خورد از این لباسها بپوشی، پس هرری. خیلی بهم برمی‌خورد و گاهی از لجم از آن لباس دو تا می‌گرفتم. چون چادری بودم یا چی؟ یک فیلمی نگار جواهریان…Continue reading با ما در رفاه باشید

بی همگان به سر کنم

نوشته است:«می‌خوانمت و می‌دانم چنان می‌شناسی و می‌شنوی‌ که گویی یگانه مخلوق توام. من در این ظلمت تو را می‌بینم، می‌شنوم، مثل برگ که آب و آفتاب را توی تنش حس می‌کند. چگونه مرا نبینی؟» (+) چه ساده با کلمات دوستی می‌کنند برخی

تعقیبات اسراء هم رسید

  آن گاه فرشته‌ای از فرشتگان را دیدم که خداوند خلقت او را عجیب کرده بود، چه نصفی از جسد او آتش و نصف دیگر یخ بود، نه آتش یخ را آب می‌کرد و نه یخ آتش را خاموش، و او با صدای بلند ندا می‌کرد: «منزه است خدایی که حرارت این آتش را گرفته…Continue reading تعقیبات اسراء هم رسید

تعلیمات دینی ۴

سوره أسراء آیه ۱۱۰ می‌فرماید چه الله را بخوانید و چه رحمان را… موضوع این است آیا به محل استفاده از نام رحمان دقت کرده‌اید؟ و چرا خدا هر کجا با اهل کتاب گفتگو می‌کند از رحمان استفاده می‌کند و حتی سوره‌ای به نام رحمان داریم؟ آیت‌الله یوسفی غروی به این سوال طلبه‌ای پاسخ می‌دهد،…Continue reading تعلیمات دینی ۴

خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن

چند سالی است برنامه زندگی پس از زندگی از شبکه چهار پخش می‌شود. همه از نوری سفید صحبت می‌کنند. من تجربه مرگ موقت نداشتم ولی آن نور را دیده‌ام. یک روز که بسیار گریسته بودم تا امیر مرا گذاشت روی تخت، چشمانم را بستم. آن نور را دیدم و درختان و گیاهان را و از…Continue reading خلوتی داریم و حالی با خیال خویشتن

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

قشنگی‌های زیادی را در تهران جا گذاشتم. آشپزی کردن، جارو کشیدن، شستن سرویس بهداشتی، چه مضحک. حتی اطو زدن لباس‌هایمان. اینکه نمازهایم قضا نمی‌شد. تماشای سمت خدا سر وقت. صبح بیدار شدم دیدم نمازم رفت. گفتم به امیر دیگر نمی‌خواهم شب‌ها زاناکس بخورم، برای نماز بیدار نمی‌شوم. گاهی درد هم نعمت است. درد من هوشمندانه…Continue reading حالتی رفت که محراب به فریاد آمد