روزی روزگاری …

در جدال من با تو، آنکه می‌فرساید عشق است … اولین بار، که تصمیم گرفتم وبلاگ بنویسم، وقتی بود که هادی رفت. سامان وبلاگی برایم ساخت و اسم‌ش را گذاشتم «کاش مرا گرم‌تر می‌فهمیدی». قطعه‌ای از یکی از شعرهایم بود. مدت خیلی کوتاهی آنجا نوشتم. شاید فقط دو سه ماهی. بعد آنجا، فقط یکی دو…Continue reading روزی روزگاری …

روزی که زمین از حرکت ایستاد!

«گفت: «آخر هر چی که باشد تو هم از دودمان مکازلینی. گیرم که از طرف مادری. شاید دلیل‌ همین باشه. شایدم برای همینه که اون کارو کرده‌ی. برای اینکه چیزی که از کاروترز بزرگ به تو و پدرت رسیده لازم بوده وسیله‌ی انتقال‌ش یه زن باشه ــ یه موجودی که بر خلاف مردها، مسئولیت سرش…Continue reading روزی که زمین از حرکت ایستاد!

سیاه، سفید، شطرنجی!

من دقیقاً نمی‌دانم چقدر هزینه می‌شود تا یک فیلم سینمایی تولید بشود، و اصلاً نمی‌دانم اینکه تولید برخی فیلم‌های «بُنجُل» برای فرح‌انگیختن در زندگی «سرد و فسرده و بی‌هیجان» ایرانی جماعت [و در کل جوامع جهان سومی] چقدر حقیقی است. ولی واقعاً گاهی متعجب می‌شوم از تفاوت عجیب تأسف‌آور «بنجل»های غربی و «بنجل»های شرقی. مثلاً…Continue reading سیاه، سفید، شطرنجی!

من فقط عاشق این‌م …

بعد آمده باشم برای دیدارت. تو مثل همیشه، قبل از من رسیده باشی، نشسته باشی پشت میز چوبی‌ی سفید رنگی که جلوی شیشه‌های سرتاسری‌ی کافه گذاشته‌اند، دست‌هایت را گذاشته باشی جلوی سینه‌ات، روی میز. طوری که کف دست‌هایت و انگشتان‌ت خیمه زده باشند. صورت‌ت را برگردانده باشی سمت خیابان غرق نور‌های سبز و نارنجی نئون‌،…Continue reading من فقط عاشق این‌م …

چون باد، آزاد* …

دلم می‌خواهد برگردم به سال سوم راهنمایی، حتی اگر شده، خیلی کوتاه. برگردم به امتحانات نهایی آن سال. بعد قدم‌زنان برویم با طاهره و توی حیاط مدرسه‌ای غریبه؛ دنبال چهره‌های آشنا بگردیم، دور هم جمع شویم، خوانده‌هایمان را به رُخ ِ هم بکشیم. بعد درست ده دقیقه مانده به شروع امتحان، یک‌هو ببینم کارت ورود…Continue reading چون باد، آزاد* …

ولنتاین‌م کجا بید؟

۱. «… کوه‌ها خاموش دره‌ها دلتنگ راه‌ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ … بر نمی‌شد  گر ز بام کلبه‌ها دودی یا که  سوسوی چراغی گر پیامی‌مان نمی‌آورد رد پاها گر نمی‌افتاد روی جاده‌ها لغزان ما چه می‌کردیم در کولاک دل‌آشفته‌ی دم‌سرد؟ …» ۲. ممنون از سعید گرامی بابت این (+) ۳. گاهی اضطراب، سرکش که…Continue reading ولنتاین‌م کجا بید؟

اللهم صل علی محمد نبی ٍ أمّیٍ …

«حدود سال ۶۱۰ مسیحی، در شهر پُررونق مکه در حجاز، بازرگانی عرب که نه کتاب مقدس خوانده بود و نه شاید نامی از اِشَعیا، اِرمیا و حزقیل شنیده بود، تجربه‌ای بسیار همانند تجربه‌ی آنان را از سر گذراند. محمدبن‌عبدالله [ص] که عضوی از قبیله‌ی مکّی ِ قریش بود، هر ساله در ماه رمضان برای خلوت‌نشینی…Continue reading اللهم صل علی محمد نبی ٍ أمّیٍ …