موتیف

۱. این روزها، عجیب که دل‌م می‌خواهد بنویسم، نمی‌توانم. تا می‌نشینم برای نوشتن، انگار که نوازش ممتد و وسوسه‌انگیز سرانگشتانی، تن‌م را به ارتعاشی جنون‌آور می‌کشاند، دست می‌کشم و سرم را می‌گذارم روی کاغذهای باکره، … خواب‌م می‌برد … توی خواب‌م، تو را می‌بینم و بلندی چشمانت را، که سرم را هر چه هم که…Continue reading موتیف

حیدربابایه سلام!

«دوست عزیز، خانم سوسن جعفری با سلام از لطفی که به مجله خودتان دارید، ممنونیم. لطفاً اشکالاتی را که به آنها اشاره کرده‌اید برای ما بنویسید تا ما هم در جریان قرار بگیریم.    با تشکر»  سالنامه گل‌اقا   گل‌آقای عزیز، سلام. با تبریک مجدد سال نو، در مورد اشتباهات برگرداندن اشعار ترکی شهریار به فارسی توسط…Continue reading حیدربابایه سلام!

یک هدیه، یک کتاب!

مؤلفین: دکتر سید مسعود نبوی دکتر افشین ایران پور ناشر: انتشارات تیمورزاده – نشر طبیب – کیاطب فهرست مطالببخش اول: بیماری مولتیپل اسکلروز چیست؟ فصل ۱: مولتیپل اسکلروز فصل ۲: کنترل و درمان بیماری MS انتخاب و ملاقات با پزشک فصل ۳: کنترل و درمان سیر بیماریبخش دوم: درمان‌های علایم و عوارض MS فصل ۴:…Continue reading یک هدیه، یک کتاب!

سفر کردن …

  سفر که می‌روم، آرام می‌شوم. مثل تابستان آن سالی که هادی رفت*، مثل سنگینی آن بار عظیم که پیش فریبا سبک‌ شدم. ارومیه را دوست دارم. شهری که عشق و نفرت را هم‌زمان در من برمی‌انگیزد. وقتی آنجا یاد گرفتم چطور زندگی کنم به تنهایی از میان برزخی معذب بگریزم. آن شبی که میان…Continue reading سفر کردن …

چون کرگدن تنها سفر کردن …

نمی‌دانی چقدر سخت و تلخ است تنها زیستن و تنها نشستن و تنها نفس کشیدن و تنها بودن! بدون شانه‌های مهربان، خستگی را تجربه کردن … بدون چشم‌های عاشق، زیبا شدن … بی‌ حضور روحی بزرگ، به طهارت گناهی آلودن … «… اما چه رنجی است لذت‌ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی‌ها…Continue reading چون کرگدن تنها سفر کردن …

۳۰۰

دوست داشتم از فیلم ۳۰۰ بنویسم، این را که دیدم، منصرف شدم. اینجا، در رادیو زمانه: «این روزها اروپای قدیم در هالیوود بازار گرم و پررونقی دارد. اول ولفگانگ پترسون جنگ آگاممنون بر علیه ترویا را به تصویر کشید. بعدتر هم اولیور استون اسکندر را به جنگ ایرانی‌ها فرستاد. و حالا هم فیلم پرجنگ و…Continue reading ۳۰۰

آقای بارانی‌ام!

  «و برای تو، عشق آسمانی من! سلامی به رنگ آبی نگاه‌ت تقدیم می‌کنم، در ابتدا و انتهای رویشی که شکفتن و خشکیدنش در یک آن است …». باران که می‌زند به صورت‌م، نمی‌بینم‌ت که چطور دور می‌شوی … دور می‌مانم و بغض‌م می‌گیرد … سرت را برمی‌گردانی و بی‌آنکه بچرخی از بالای شانه‌ات نگاهم…Continue reading آقای بارانی‌ام!