خسروی تلخ!

نوشتن چقدر سخت شده است این روزها برای من،اینقدر که عادتم دادی سرم را بگذارم روی سینه ات و های های گریه کنم و دردهای ناگفته ام را میان بغض و شهوت توی دهانت بریزم،دستهایم عادت کرده اند به فشردن قامتت و قلم و تن رنجورش را نمی پسندند… می گفتم اگر روزی نباشم یا…Continue reading خسروی تلخ!

برای بــــــــــــــــــــــاد!

 ــ نه دیگه نشد…داری خیال می بافی! ــ دست از سرش بردار…خواهش می کنم! می خندد(اینو بفهم!!!اسم من تو شناسنامشه!!!)کیفش را برمی دارد که برود،باقی شیرینی اش را می اندازد توی حوض،ماهی های سرخ شالاپ شولوپی می کنند،در را محکم می کوبد…کسی جواب نمی دهد(اسم اون تو شناسنامشه!)آهسته برمی گردد…توی حیاط… *** توی خواب دیده…Continue reading برای بــــــــــــــــــــــاد!

سیب‌نامه!

 تا حالا شده یکی برات نامه بنویسه اون هم اینطوری؟…و تو در حالیکه بغضت گرفته بشینی تایپش کنی…دستهات بلرزه و… خاله ی عزیزم سلام! این اولین نامه من به شماست نمی دانم چرا نوشتم…ولی باید می نوشتم تا خالی شوم. البته امیدوارم حرفهایم ناراحتت نکند اینها را فقط به این خاطر می نویسم که دوستت…Continue reading سیب‌نامه!

زن … زن‌م!

 تا بگویم گوش کن تا بگویم…فکر کرده ای که زن چقدر زیباست؟…تا بنویسم زن و تا بخوانی زن اندامش را متصور می شوی…آیا از این تن لطیف پسندیده تر دیده ای؟ چی …سیاه می نویسم چرا نه؟…بیا تا نشونت بدم…اینجا بنشین تا بهتر ببینی…می خوام همه اش را ببینی تا یادم نرفته شاید بعضی جاهاش…Continue reading زن … زن‌م!

پنجه‌های عشقه

«خوب من! آنقدر به تنهایی با درد درآویختم تا او بر من چیره گشت!و یکشنبه گذشته درست روزی که اولین روز ورودم به دانشگاه بود با سوزش سوزن در رگهایم و دردی آکنده در مفاصلم آشنا شدم….درست لحظاتی که همه برای آمدن علی کوچولوی داداش رضا بی تابی می کردند من هم برای رسیدن به…Continue reading پنجه‌های عشقه