توی عروسی پناه، شریک ارژنگ در نهنگ عنبر؛ یک پسر جوانی بین جوانها میرقصد، رقصیدنی. قشنگ حس گرفته، توی نقشش فرو رفته. حالش را در آن لحظه خریدارم و البته چال روی لپش را.
ماه: آبان ۱۴۰۰
از درفتها- کیوسک
یک فیلم قدیمی داشت پخش میشد. مادر و دختر سه چهار ساله داخل کیوسک تلفن زنگ زده بودند به پدر که راه دور بود. پدر به دخترش گفت بوسم کن. دختر بوسش کرد. پدر گفت محکمتر. دخترک لبهای خیسش را چسباند به دهنی گوشی و بوس محکمتر فرستاد. قبل از کرونا چه نترس بودیم.
به یاد خود کن آبادم که بی یاد تو ویرانم
خوابیده بودیم توی اتاق نشیمن خانه پدری. بیدار شدم دیدم سر و ته خوابیدم، چرخیدم. مادر لحاف تخت ما را پیچیده بود به خودش و دستهاش را روی هم گذاشته بود زیر صورتش، مثل همیشه که میخوابید. صورتم را بردم جلو و تا میشد نفس کشیدم. بوی تنش، بوی حنای دستهاش را کشیدم تو. آخ.…Continue reading به یاد خود کن آبادم که بی یاد تو ویرانم
.
آداب فراموشم شده است.
عروسی خوبان
دیشب هانیه جان خانواده ازدواج کرد. بدون اینکه من بتوانم در تدارک شادترین روز زندگیاش نقشی داشته باشم. وقتی پرسید عمه میآیی دیگه؟ وقتی بین آن همه شلوغی برایم دست تکان داد، وقتی آن طور بیحرکت، آنطور زقتانگیز نشسته بودم آنطور که دلم میخواست بلند شوم یکی باشم بین آنهمه شلوغی دور و برش، یکی…Continue reading عروسی خوبان
طبیب
او مردی است که در زمین چون بندگان بود، مانند آنها میپوشید، چون آنها مینشست و با آنان همنشین بود و در آسمان با خداوند آسمانها و زمین. پیام بسیار ساده است. اما او بسیار رنج برد.
خرمشهرها در پیش است
رهبر پیشنماز بود و با گریه نماز میخواند. گزارشگر گفت بیست نمازگزار دختر هجده ساله پاک در پی حمله مسلحانه شهید شدند. چون حمله از پشت سر بوده و زنان در تیررس بودند، اما اشتباه میکرد پسران جوان هم زخمی و کشته شده بودند. میان مسجد میچرخیدم که بیدار شدم. ساعت شش و بیستودو صبح…Continue reading خرمشهرها در پیش است