ماه: دی ۱۴۰۰
سخن بزرگان
آرایشگرم میگفت پسرعمههایش به هر کدام از خواهرهایشان پانزده میلیون دادند و کفتند چون شما جهیزیه بردید این تمام سهمالارث شماست. در مقابل ارث میلیاردی خودشان. از این دست زیاد شنیدم روی دستگاه قضا روشن. همیشه مخالف جهیزیه سنگین و عروسیهای آنچنانی بودم. اما حالا که وراث ذکور جهیزیه و آجیل عروسی را سهمالارث…Continue reading سخن بزرگان
ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد*
هیولا کجاست؟ نمیدانم. درد تخفیف یافته ولی سوزش پاها برگشته و همچنان مردد هستم که ریتوکسیمب را ادامه بدهم یا نه. ماه دیگر یک سونوی کیست باید انجام بدهم و یک آزمایش تومور مارکر. دکتر ایمان ادیبی گفت بالا بودن Cea ربطی به ریتوکسیمب ندارد. اگر باز هم بالا باشد کار خاصی نمیکنم؟ هیولا مختار…Continue reading ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد*
مردمان شهر حسود
این هم بود که از یکی از خروجیها که زدیم بیرون گروهی به نماز بودند. پوستین سرخ پوشیده بودند و کلاه خاکی رنگ به سر داشتند و همه موقع سجده مچ دو دست را به پیشانی میگذاشتند بدون به خاک افتادن. پنجهها مشت کرده. مثل وقتی که من موقع تیمم انجام میدهم و انگشتانم…Continue reading مردمان شهر حسود
گرداب را درون خودت غرق میکنی
باید میرفتم شیفت شب، مهمان داشتیم. با مهمانها اتاق پشتی بودیم، حتی نور چراغ آن اتاق، گنجه دو طاقه مادر، ساعت دیواری قدیمی که داداش بزرگه برد مغازه اش و با یک ساعت گرد تبلیغی گولمان زد به دیوار بود. ساعت گفت من خیلی دیر کردهام. نُه بود. با عجله لباس پوشیدم و راه افتادم.…Continue reading گرداب را درون خودت غرق میکنی
در مواجهه
«زیستشناس بودن، طبیعتگرا بودن، از ساز و کار اولین یاخته در میلیون سال پیش باخبر بودن؛ هیچکدام در مسیر این سوگ به کارم نیامد…» (+)