نقد یک دین – بهائیت – ۱

  «سالیانی است که تعدادی از رسانه های ایران مسائلی کاملا خلاف حقیقت موجود در جامعه بهایی  چاپ ومنتشر می کنند ازطرفی زمانی که در کتاب تاریخ مدرسه خود مطالبی کاملا خلاف واقعیت امر بهائی مطالعه کردم تصمیم گرفتم وقتی که بزرگتر شدم به هر صورتی که شده با هموطنانم ارتباط برقرار کرده وحقیقت امر…Continue reading نقد یک دین – بهائیت – ۱

نقد یک زندگی

داستان «زندانی» کلاغ سبز، شروع کودکانه‌ای دارد. وقتی « … یکی بود یکی نبود. غیر از خدا کلی آدم و حیوون و حشره و … هم بود. توی این جهان و یکی از کشور هاش، یه شهری بود که توی یکی از خونه های این شهر چند نفر زندگی می کردند … » را می‌خوانی…Continue reading نقد یک زندگی

هفت شدم … مثل یک هفت، یک کبوتر … یک پرواز !

*فریبا که پرسید، بگو سوسن خانه‌ی خدا را که دیدی چه حالی شدی؟ … تا گفتم گریه کرد، تا گفتم وقتی دیدم‌ش، قلب‌م توی دهان‌م می‌تپید … ** قرار بر این بود ببخشم … نشد اما که همان سه نفری را ببخشم که تا به امروز نشده است که ببخشم … حتی با این‌که یکی‌شان…Continue reading هفت شدم … مثل یک هفت، یک کبوتر … یک پرواز !

خدای نازنینم، سلام!

یاد «هشت بهشت» افتادم … یاد براتی که دادی به آن غلام ساده دل … و یاد براتی که شاید، شاید می‌شد می‌دادی به من ….   ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ    خدای نازنین‌م، سلام!   این‌را که برایت می‌نویسم شاید خیلی کمتر از آنچه فکر می‌کردم نزدیک شده‌ام به تو. خیلی شاید مسخره باشد اینکه بنشینم برای…Continue reading خدای نازنینم، سلام!