اگر یک روز جایی برای کسی بخواهم از تو و زندگیام با تو و رابطهامان صحبت کنم که باورترش دارم و عمیق نشسته به جانم و روانم و سرشته با خیالم، از نیمهشبهایی خواهم گفت که میان خواب و بیداری چرخیدهای سمت من و در برم گرفتهای و توی گوشم عاشق شدهای. حتی اگر ناگهان…Continue reading به شیدایی
ماه: فروردین ۱۳۹۶
حوّل
پاره پارهام. کوبیده در هم بالای خرابهای ویرانهای رها شدهام. غمگینم. اندوهگین و سردرگم. ابراهیم صدایم بزن!
سبز
آیدا یکم نوشته : قهر کردن با آقای هوم آنقدرها هم سخت نیست. چون به هر حال آدم کمحرف و ساکتیست و عموماً هدفون به گوش دارد و سرش توی کتاب یا کامپیوتر یا کامپیوتر یا کامپیوتر است. لذا عملا قهر و آشتیمان زیاد فرقی نمیکند جز اینکه پیغام نداده کجا میرود و جز اینکه…Continue reading سبز
SM
چی میشه یه بلاگر دستش به سکوت میره؟ نوشتههاش، حرفاش، اون چیزایی که همیشه توی دلش سنگینی میکنن و تا ننویسه ازشون خلاص نمیشه رو کجا میریزه؟ اون حفرهی بزرگ که هرروز بزرگتر میشه چطوری ریشه میدوونه و یهویی همهجارو میگیره؟(+)
در هیچ افقی جادهای نبود*
رفته بودم نوشتههای هفت سال پیشم را بخوانم. برای نوشتن چیز دیگری لازم داشتم. احساس عجیبی تجربه کردم. احساس کردم در زمان جا زدهام. احساس کردم هرگز روزی شب نشده و ماهی سر نیامده و سالی نو نشده. اندوه و تنهایی و بیماری و حسرت همان است که بود. بود بود. توی یکی نوشته بودم…Continue reading در هیچ افقی جادهای نبود*
زبانم سرخ نیست
دیروز دوتایی رفتیم دکتر. هر دو سرماخورده. که چی؟ دکتر که داشت معاینهام میکرد و از علائم میپرسید گیج شده بودم. حتی چند بار نگاه امیر کردم که تایید کند من فلان علامت را دارم یا نه. اینکه گلویم میخارد را گفتم نه. یکجوری است و دو سه دقیقه بعد گفتم بیشتر خشک است تا…Continue reading زبانم سرخ نیست
خوش به حال غنچههای نیمه باز
از بهار چه خبر؟