آدم پوست کلفتی هستم. امروز صبح که توانستم دوباره تن سالم از چند روز مرگبار به در آورم، وقتی فهمیدم کِی باید چه کنم تا کمتر تلفات بدهم، کمتر گریه کنم و کمتر عذاب بکشم، فهمیدم که آدم پوست کلفتی هستم. از شاملو*
ماه: دی ۱۳۹۷
یلدا
غصهها را بی تو کمکم میخورم دردهایم را دمادم میخورم نیستی… دارم شب یلدا فقط یک دقیقه بیشتر غم میخورم.. مهدی صفییاری
دانی که شدم خانه خراب تو حبیبا؟*
اخوان ثالث*
معامله
یکبار امیر ماشین را پارک کرد کنار خیابان و رفت تا کاری انجام بدهد، شیشهها دودی بودند و مشخص نبود کسی داخل نشسته. صدای دو تا مرد را شنیدم که با هیجان میگفتند «آدم بتونه اینو بگیره دیگه راااحت! هر جا دلش خواست میتونه بره» سرخوشیشان با دیدن من پرید. اما دلم میخواست پیاده…Continue reading معامله
یک تجربه طولانی
دیروز (شنبه) داشتم برای سه نفر صحبت میکردم از نزدیکان و از هفتهای که دردناک سر کرده بودم و از ساعاتی گفتم که آرزوی مرگ کردم و میگفتم خدایا مرا بکش، مسنترین و نزدیکترین مخاطبم با لحن تمسخرآمیزی گفت هه، خدا چی گفت؟ مکث کوتاهی کردم. اولینبارش نبود ولی هنوز عادت نکردهام. هنوز آدمهایی…Continue reading یک تجربه طولانی
ای یار شیرین
خستهام، اندازه یک زن هشتاد ساله خستهام.