گنجشک را دیده ای؟؟؟ توی دستهایت گرفته ای؟؟؟ حقارت معصومش را چشیده ای؟؟؟ من گنجشکم گنجشــــــــــــــک!!! مرا هرگز نمی فهمد؛ آنکه عاشق می شود…                    یا دوست                         و دشمن نیز هم! مرا هرگز نمی بیند هیچ چشم مشتاقی که گرم حیله های خنده هایم می سرد این سوی و آن سوی… *** مرا هرگز…Continue reading هی من!

 «…زن را آورده بودن برای سزارین چون بچه ش آنانسفال بود…بعد عمل گفتیم بچه رو نشون مادر شوهر و شوهرش بدیم نگن چیزی…مادر شوهره روی بچه رو باز کرد و نگاهی…بعد در اومد که:اینکه اونجاش سالمه چیزی نیست…فقط یه کم سرش ایراد داره!!!…بچه پسر بود!» خندیدم!!!…پر از درد خندیدیم…همه خندیدیم!!!» توی همه قصه ها،مرد فقیری…Continue reading مرد بودن، زن شدن!

 شاید بشود شاید نه…بوی تو که پیچیده بود توی لیوان شیرم…هر شب که خوابم نمی برد کتاب می خوانم…گاهی هم همه اش زل می زنم به سایه دستم روی دیوار…هاله نرمی دور دستم…(تو هنوز هم شبها می نشینی بالای سرم؟) ــ بذار برم!!! ــ نه!…بمون! ــ باید برم…حالم خوب نیست… ــ نروووووووووووووووو!!! ــ آخه…وقتی دارم…Continue reading استفراغ

ــ تو خائنی!!! ــ”خائن”؟؟؟ توی قلب من جایی برای عشق در نظر نگرفته اند!شاید حق با تو باشد و من آدم نیستم،محبت سرم نمی شود…این که تو می گویی خائن،آن یکی عصیان…یکی می گوید دروغ…و خودم می گویم:”ترس”!!! *** باز هم این خیابان عجیب خلوت که عاشقشم!ــ چیزی هست که تو عاشقش نباشی؟ــآره!!!دوست دارم صبح…Continue reading می‌توانی دوستم بداری؟

تورکی جه آی باتان دا سن سیز،چوخ زامان اولار گوز تیکمیشم گون باتانا کی بهیه سنی گورم کی نه جور چیخیسان…گوزل آییم…آی منیم گوزل آییم!!! سن سیز چوخ گئجه لر دی کی گوز تیکیرم اولدوزلارین پارلاقینا… هی گوز یاشلاریمی گیزده دیرم سنین اوجا چیی نینده… سنین اوجا چیی نیوی آلیرام گوزلریمین یاشلارینین یاشینا… یاش اولمیه ن جه…Continue reading منیم آییم!

 «بارها دیده بودمش…او همراه عده ای کودک مؤنث اتاق خواب پهلویی را در تصرف داشت،ساعتها بی آنکه به کلبه های مکرر دخترکان بی درد که لامپ روشنشان از پشت تیغه ای از آجر و رنگ و سنگ هم پیدا بود توجهی کند جلوی بوم عظیمی به عبادت می نشست…رنگ متفاوت موهایش با رنگ دلنشین لباسهای…Continue reading حتی مارتین! حتی مارتین!