پسر کارگر جنگ‌جوی‌تان، گری*

می‌شود گفت که من همیشه با نژاد سیاه احساس خویشاوندی داشته‌ام چون موقعیت‌شان درست شبیه من است: هر دوِ ما در جامعه‌ آمریکا غیر خودی هستیم، هر چند که تبعید من خودخواسته است. کاملاً مشهود است که خیلی از سیاهان دوست دارند عضوی فعال از طبقه‌ی متوسط باشند. نمی‌فهمم چرا. این تمایل قضاوت‌های ارزشی‌شان را برایم…Continue reading پسر کارگر جنگ‌جوی‌تان، گری*

پاره کردن پوسته‌ی عزاداری via Khers

عزاداری یک پوسته‌ی خارجی دارد و زیر پوسته هم محتویات دیگری دارد. گریه و بی‌اشتهایی و افت فشار و سرگیجه و سرُم مربوط به پوسته‌ی عزاداری‌ست. همان چیزیست که شدید است، دیده می‌شود، ترحم جلب می‌کند. مثلاً تصویر من یا برادرم؛ مردهای نسبتاً جوانی که گریه می‌کنیم چون ماردمان را از دست داده‌ایم، سرمان را…Continue reading پاره کردن پوسته‌ی عزاداری via Khers

مردمان

اما این مردم واقعی از خاک و کثافت نمی‌ترسیدند، اشتها داشتند، با دست لقمه‌های گنده می‌گرفتند و با دهان پر حرف می‌زدند و می‌خندیدند. زن و بچه‌هایشان را می‌زدند. اما طفلک نسرین تازه از کلاس گل‌آرایی ژاپنی دیپلم گرفته بود و حالا کلاسی می‌رفت که آداب خانمی یادش می‌‌داد. چه جور راه برود؟ چه جور…Continue reading مردمان

از گفتگوها

فریبای ارومیه بعد از مدتها زنگ زده بود که عکس دستت را دیدم توی فیسبوک که گل گرفتی توش، ناراحت شدم. ناراحتی‌اش باعث شده بود بعد از سالی/هایی زنگ بزند. که چطوری؟ راه می‌روی؟ آنقدر از درد و فلاکت گفتم که دیدم نزدیک است پس بی‌افتد. دروغ و اغراق نبود. فقط آنقدر دیر به دیر…Continue reading از گفتگوها