بوی تو، بوی میخک!

 «و من نمی دانستم…راز غریبی بود که به من سپرده بودندش!!!عجیب است که هنوز بلدم رازداری کنم!سالهای دوری است که این راز مسخره توی سینه ام تالاپ تالاپ می کوبد به ملاجم!…سرم گیج میرود و رها می شوم» ————- در راهی که حالا بوی تو را نگرفته که نمی دانم گذشته ای از آن یا…Continue reading بوی تو، بوی میخک!

سوسنی که نمی‌شناسم‌اش!

…می خواهم این عبور منجمد را به انتها برسانم…هنوز جان دارم و هنوز متعجب که چه شد؟؟؟…سوالم را می دهم دست بادی که آب حوض را می دزدد و می پاشد به صورت تو…دیده ای که چقدر جالب می ریزند روی صورتت وقتی تشنگی امانت را بریده و تو نمی دانی این رطوبت مطبوع از…Continue reading سوسنی که نمی‌شناسم‌اش!

برای اینکه آفلاین بخوانی‌ام!

من اراجیف می بندم به ناف همه چشمهای بیچاره ای که می آیند برای خواندنم!مجبور هم نیستند یا شاید هستند…بعد پشت بند هم تندی با منی که دوست دارم بنویسم…آخه قرار نیست تو هم بفهمی من چی می گم!تو فقط بخوان!!! بنویسم:«آخ!دیروز بیست و چهار ساعت بیمارستان کشیک بودم!آخ نمی دونی دریدن اون همه شکم…Continue reading برای اینکه آفلاین بخوانی‌ام!

سال که نو می‌شود …

 سلام! سال دیگری دارد به پایان خود می رسد و من هنوز هستم تا به جای تو نفس بکشم و راه بروم و« با تو بی آنکه به حضورت نیازمند باشم زندگی ای در اوج آسمانها داشته باشم!» حقه ای که عجیب عجینم شده است… لذتی که گاه تلخ کامم می کند و من هنوز…Continue reading سال که نو می‌شود …

از نوعی دیگر -۱۱

 حسیـــــــــــــــــــــن!!! هنوز تنها ایستاده است…تنهایی اش از جنس تنهایی ما نیست،از جنس تنهایی خدا هم نیست…خدا تنها نیست! صدایشان می کند تا شاید…نه!نه برای اینکه تیغهاشان را غلاف کنند که می داند نخواهند کرد که آنها حریص ترند نه!…برای اینکه باز هم بدانند که نمی دانند! ایستاده برابر رقیبانی که عجیب تشنه اند صدا می…Continue reading از نوعی دیگر -۱۱

از نوعی دیگر -۱۰

 حسیــــــــــــــــــــــــــــــــــن!!! حسن اما مرد بزرگی است!…فرزند ارشد است و دست راست پدر،عرب را رسم چنین است و جز این نیست.تاریخی که بدچنانی بیزارم از او می داند که هماره مردان بزرگ را به فریب از پای در می آورند.و حسن اگر آنقدر نماند که یزید بیعتش بخواهد از حسین کمتر نیست! حسن آنقدر نیرومند است…Continue reading از نوعی دیگر -۱۰

از نوعی دیگر -۹

 حسیــــــــــــــــــــــــــن!!! تردیدی که همیشه با ماست.این احساس گزنده که حالا چرا حسین؟توی قلبهایمان که از کودکی انباشته ایم از عشق به مردی که آیا بوده یا نه… و اینکه بوده!شاید تمام ما این تجربه را داشته ایم که از خود بپرسیم حالا چرا حسین؟…چرا همیشه گمان می بریم که این حسین کاری کرده است که…Continue reading از نوعی دیگر -۹