ابراهیم گلستان در فیلم «خشت و آینه» (۱۳۴۳) سوای چشماندازی که از جامعه به دست میدهد، خیلی ظریف، قشر روشنفکر ایرانی را هم به نقد تصویر کشیده است: روشنفکرانِ کافهنشین. زنِ مسئول پرورشگاه. افسر کلانتری. پزشک و مردی که در راهروهای دادگستری حرفهایی میزند که با حرفهایش در تلویزیون هیچ قرابتی ندارد. ابراهیم گلستان در…Continue reading از فیلمهای خوب: خشت و آینه
ماه: اسفند ۱۳۹۳
قصه با اسم تو قصه است
صدایش خشدار و لرزان داشت از فراغ میخواند و من سرم را آوردم پایینتر و دانهها تند تند از میل سمت چپ میریخت روی میل راست و من عضلات صورتم را جمع کرده بودم و تلاش که فکرم از آن صدای آشنا جدا شود برود گوشههایی دور تر، گُمتر بگردد، بچرد، گوشهایش تیز شد به…Continue reading قصه با اسم تو قصه است
بسی لذت که در آفریدن است!
این کیفهای خوشگل دسترنج یک هفته کار کردنِ مرتب من است تا فردا بتوانم تحویلشان بدهم. خیلی ذوق دارم خودم ازشان. البته از کیفهای بزرگ دیگر نخواهم دوخت چون خیلی وقت گیر هستند و به صرفه نیست متأسفانه. در ضمن آماده گرفتنِ سفارش میباشم. سعی میکنم قبل از عید برسانم وگرنه میماند برای بعد از…Continue reading بسی لذت که در آفریدن است!
دیدار با تاریکی-۱
«و لتعلمُنّ خطّ الشکسته (!) فإنّ ذلک ما یحبه الله و جعله باب نفسه للخطوط (!) لعلکم تکتبون. باید خط شکسته یاد بگیرید که این همان چیزی است که خدا دوست میدارد و آن را باب خودش برای خط قرار داده، شاید که بنویسید.» علیمحمد شیرازی [باب]، بیان فارسی، ص. ۲۱۰ «حمد مستجلل متجال و…Continue reading دیدار با تاریکی-۱
۵۰۴۰ تنها یک فروشگاه اینترنتی نیست پس چی هست؟
سایت ۵۰۴۰ را دیدهاید؟ یک سایت ساده بدون طراحی خاص [در قبال سایر فروشگاههای اینترنتی]، با محصولات کم و عادی. چند تا صابون و کرم و البته چای تیما. آخرین باری که امیر برای مادرم چای سبز خرید، چای تیما بود البته از فروشگاه، کِی؟ دو سه سال قبل. چای نبود البته زهر هلاهل بود.…Continue reading ۵۰۴۰ تنها یک فروشگاه اینترنتی نیست پس چی هست؟
دوست ندارم دیگه خواب ببینم/توی خواب تو رو بیتاب ببینم
ایستادم وسط راه، خیابانی طویل و هوایی باران دیده، برگشتم پشتِ سرم را نگاه کردم و ریز ریز اشک که سر ریز شد گفتم مادر بیا بپرس این شانهها مالِ کیه؟ بیدار شدم. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * تیتراژ سریال اقاقیا
فکّ!
آقای راننده پراید که زل زده بودهای به من که یحتمل با فکِ آویزان غرقِ خواب ربودگی بعد از خوردنِ قرصهام بودهام و امیر که نگاهت کرده گازش را گرفتهای رفتهای از بابتِ خنده و مسرت و پریدن خواب از سرم از شما ممنونم. ولی باور بفرمایید خواب بودم! ولی چه درد میگیرد فکم وقتی…Continue reading فکّ!