و اما اپرای عروسکی رستم و سهراب

من هرگز به جز در فیلم‌های خارجی اپرا ندیده بودم ولی از کیفیت اجرای اپرا آگاهی داشتم. نمایش عروسکی هم ندیده بودم چون در شهرستان‌ها خبری از این نمایش‌ها نیست. بنابراین هر آنچه می‌نویسم نقد نیست و صرفاً برداشت یک تماشاگر بدون پیش زمنه‌ی ذهنی است.   لحظات اولیه‌ی اپرا که با فردوسی شروع شد…Continue reading و اما اپرای عروسکی رستم و سهراب

در حواشی اپرای عروسکی رستم و سهراب

۱. دیروز بعد از بوقی سال رفتیم بیرون یک بیرون رفتن واقعی مثل قدیم‌ها. دست الهام و سولماز درد نکند بابت این همراهی. رامک و زهرا بد هستند. نمی‌دانستید؟ رفتیم اپرای عروسکی رستم و سهراب. ۲. من تعجب چند خانم خوشگل را برانگیختم چون تا آن لحظه ویلچیر ندیده بودند و اگر چیزی درباره‌اش شنیده…Continue reading در حواشی اپرای عروسکی رستم و سهراب

نیمه‌ی پنهان ماه*

پریروز، یکشنبه تنها بودم که زنگ در خانه را زدند. دوبار فکر کنم. خواب نبودم ولی در را هم نمی‌شد باز کنم. عصر که امیر آمد خانه یک بسته‌ای دستش بود. بدون آدرس فرستنده. داخل بسته کتاب با جلد سرخابی قشنگی بود که صفحه‌ای از صفحات اول کتاب با همان رنگ نوشته بود: از این…Continue reading نیمه‌ی پنهان ماه*

و خدایی که در این نزدیکی است همچنان.

پدرم خیلی قصه تعریف می‌کرد برای ما. آن موقع فکر می‌کردم پدر از کجا بلد است اینها را؟ بعدها که گلستان و بوستان را خواندم فهمیدم. بابا تمام آن حکایت‌ها را در تاریکی شب‌های بی‌برقی دور چراغ گردسوز وسط بادام و کنجدعسلی خوردن برای ما تعریف کرده بود. یکبار پدر گفت:« مردی خیلی دوست داشت…Continue reading و خدایی که در این نزدیکی است همچنان.

فیلمی با طعم توت‌فرنگی؛ زن ناشناس

فیلم «غریبه/زن ناشناس» تعلیق بسیار کِشنده/کُشنده و زیبایی دارد. در عین اینکه خشونتِ مردسالارانه‌ی جهان مدرن را بر بدنِ زنان نمایش می‌دهد، این را نیز نشان می‌دهد که زن حتی اگر روسپی باشد، اگر عاشق شود، و این عشق راستین باشد، می‌تواند روح او را نجات دهد و روح که رها شد، جسم را نیز…Continue reading فیلمی با طعم توت‌فرنگی؛ زن ناشناس

یولداش*

وقتی قسمتی از سریال اوشین را تماشا می‌کردم که مادرش بیمار بود و مرد یاد خانم شاملی افتادم … (+) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * داش در ترکی یعنی هم. یول یعنی راه. یعنی همراه. خانم شاملی تکیه کلامش بود این.

بفرمایید شیرینی :)

نزدیک ده روز صبر کردم برای چنین روزی که جعبه‌های شیرینی را باز کنم تا بلکه شانسی در جعبه‌ی پیچ‌انگشتی باز شود … نشد. اینها را همراه پیچ‌انگشتی سفارش داده بودم، حالا اینها رسیده‌اند بی پیچ‌انگشتی! امیر؟ سرخپوستی می‌رقصد و قرابیه می‌خورد و می‌گوید اگر تنها ثمره‌ی ازدواجم با تو خوردن قرابیه باشد من راضی‌ام!…Continue reading بفرمایید شیرینی 🙂