مادر اردیبهشت ۹۶ حالش بدتر شد. برادرم او را برد نزد دکتر و بعد رفتند خانه برادرم. آنجا را مادرم دوست داشت. روز بعد، بعد از ظهر میرود دستشویی، وضو میگیرد، دندانهایش را تمیز میکند، ژیلهای که همسر برادرم داده بود بپوشد را پس میدهد سپس رو به قبله دراز میکشد. بعد آمبولی میکند و…Continue reading کاش پیش از خون شدن دل از تو برمیداشتم^
ماه: تیر ۱۴۰۰
داستان توکیو
برقها قطع شده. نور بیرون داخل خانه را سایه روشن ملایمی زده. آویز جلوی پنجره هر از گاهی زنگولههایش را تکان میدهد. داریم با بادبزن خودمان را باد میزنیم و من گاهی با جملاتی سکوت را میشکنم. میگویم چقدر شبیه فیلمهای ژاپنی شده، فقط صدای جیرجیرک در پسزمینه خالیست.
راه دور و درازی آمدهام
دیروز دوست دوران دبیرستانم این را فرستاده، انگار بعد از بیست و چند سال بچههایت را ببینی. نمیدانی اول کدام را بغل کنی، نمیدانی کدام را بیشتر ببوسی. توی صورت هر کدام که نگاه میکنی بلدی که چرا و چطور کشیدیاش. روزگاری که جای نوشتن میکشیدم. جای گریستن، جای فریاد زدن، جای بغلی مهربان، جای…Continue reading راه دور و درازی آمدهام
ببُر به نام خداوندت
من سختترین حرفها را تحمل کردهام.