قصه‌ای برای شب‌چره‌ها

«چه کارها که برای این وطن نکردیم! یکی‌مان مُردیم؛ یکی‌مان نطق کردیم.» قصه‌ای برای امشب‌م بپیچ! با چند برگ کاهوی تُرد، چند ورق گوجه‌فرنگی. قصه‌ای برای تمام این شب‌هایی که درد همبستری کینه‌توزم بود، هست. دلبستگی‌هایم را خشک کرده‌ام زیر باران تمام شبانه‌های پُررنج‌م. فردا که خورشید بیدار شود، با انگشت‌هایت خاک خیس و نرم…Continue reading قصه‌ای برای شب‌چره‌ها

خدایی که می‌خواهم سر به تن‌ش نباشد.

۱. آسمان، بی‌کرانه بود و سفید و بس روشن! آسمان، خالی بود ــ: نه ماه در آن بود و نه هیچ ستاره‌ای تنها درختی در فضا ایستاده بود؛ و باد هم آنجا بود و باد می‌وزید درخت از فضا تغذیه می‌کرد. و مورچگان در درخت می‌زیستند و از برگ‌های آن تغذیه می‌کردند باد، درخت، مورچگان…Continue reading خدایی که می‌خواهم سر به تن‌ش نباشد.

نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب

۱. کسی از سر مهر، خواب مرا دزدید خواب مرا توی آبی انداخت که به چشمان تو ساحل می‌دوخت … هیجدهم اردیبهشت۸۴ ۲. دیروز برای ناهار دعوت بودیم. من و مادر. ناهار برگشت فاطمه‌ی عزیزم از حج عمره. ولی از آنجایی که نمی‌توانستم بنشینم، نرفتیم. خانم حسین‌نژاد زنگ زد گفت برای خداحافظی از یکی از دخترها…Continue reading نوش‌دارو بعد از مرگ سهراب

یکی بود، یکی نبود … هر کسی بود، من نبودم. او نبود.

۱. تمام زن‌های زیبا فکر کرده بودند که شعرهای عاشقانه‌ای که نوشته‌ام برای آنها نوشته شده. و من دائماً اذیت می‌شدم از اینکه نوشته‌هایم آن‌ها را بیهوده به خود مشغول کرده. رنگ قایق‌ها مال شما  / اورهان ولی / ترجمه‌ی شهرام شیدایی ۲. «قربانی» کردن، قدمتی دارد به طول انسانیت. قربانی دادن شاید قدمتی دارد…Continue reading یکی بود، یکی نبود … هر کسی بود، من نبودم. او نبود.

موتیفات دشمن شاد کن

۱. استاد جریمه‌ام می‌کند. می‌گوید دیر کرده‌ای، می‌گویم فقط ده دقیقه دیر کرده‌ام. می‌گوید نه! کلاس از یک ربع به سه شروع می‌شود. چیزی نمی‌گویم. می‌خواهد شروع کند، مکث می‌کند. می‌پرسد «نمی حالت خوبه؟» می‌گویم نه. فقط همین. آقای غمسوار می‌دانست و لازم نبود وقتی دیرتر رسیدم توضیح بدهم چرا دیر کرده‌ام. ۲. لیست عمل…Continue reading موتیفات دشمن شاد کن

موتیفات بی‌هوا … حواس!

۱. دست‌م را بگیر میان انگشتان بلندت. سرم را زیر افکنده‌ام از شرم حضورت. این‌طور که نگاه‌م می‌کنی با آن لبخندی که روح‌م را در انبساطی پر شور می‌لرزاند. دست‌م را بگیر میان انگشتان بلندت. قلمی می‌شود میان هستی‌ام. دست‌ت را بگذار روی کتف‌م، آرام. بی‌فشار. دست‌م را می‌گذارم روی شانه‌ات، سرم را بلند می‌کنم.…Continue reading موتیفات بی‌هوا … حواس!

Talk to her

  “Hable con ella”  [ناخن‌هایش را سوهان می‌کشد] صحنه پر از میز و صندلی چوبی است. دو تا زن با پوشش لباس خواب می‌آیند بیرون. چشم‌هاشون بسته است مثل این می‌مونه که توی خواب راه می‌روند.[درپوش کرم را باز می‌کند و کمی کرم می‌گذارد پشت دست‌ش و دست‌ آلیشیا را می‌گیرد توی دست‌هایش] آدم وحشت‌زده…Continue reading Talk to her