اولین زخمها کوچک بودند، میشد نادیده گرفت و خندید و گذشت. میشد گفت از تلخکهای همه زندگیهاست. حواسش نبوده. از قصد نبوده، بد برداشت کردی. شوخی کرده. اما آن روز سال نود و سه، در سالن جیمِ کلینیک فیزیوتراپی وقتی مچ پاهایم را گرفته بود، زخمهای بزرگ، زخمهای واقعی، زخمهای شمشیر از رو بسته…Continue reading در هیچ عرصه مردِ تحمل ندیدهام
ماه: خرداد ۱۳۹۸
ز هر جا بگذرد تابوت من فریاد برخیزد
حالم خوب نیست. این دومین حمله در چند ماه گذشته است. دلم پیله میخواهد بتنم به تنم و بخوابم. عمیق و شیرین بخوابم و هرگز هر چه زیبا هر چه فریبنده فریب پروانگی را نخورم. بمانم. بمانم.
سخت باید گرفت دامن تو
من جایی سرگرم کتاب و درس بودم یا چیزی مثل آن، آمدم دیدم مادر بیحال نشسته تکیه داده به مبل قرمزش. میسوخت از تب که بردمش سمت رختخوابش و کرم ان ان دادم دست خواهر بزرگم که بزند روی سینهاش خوب بشود. خواهرم که رفت دستش را گرفتم نوک انگشتانش داغ داغ بود. گفتم…Continue reading سخت باید گرفت دامن تو
عدد سنین
من و مادرم بعد از رفتن پدر، وارد دو دوره هفت ساله شدیم. از سال رفتن پدر تا سالی که ازدواج کردم و از آن سال تا سالی که مادر رفت. هفت سال خوشی و برکت و سرور اول و هفت سال دوری و درد و بیماری و تنهایی. از اینجا بود که یاد داستان…Continue reading عدد سنین
صد بار از روی این بنویسم تا فراموشم شود دردش؟
زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش زهرا دراز کشیده، نگران نباش…Continue reading صد بار از روی این بنویسم تا فراموشم شود دردش؟
زِ آرمیدن ما اضطراب میبارد
جدایی، جدا شدن هم نوعی هجرت است، با تمام شرایط ضمنیاش.
مونولوگ
سر نخواستنم دعواست. آراز گفت در برادر جان