حلوای تر

‌ رضا پوران‌منش پسرخاله من بود. خانه‌شان درست چسبیده به خانه ما بود و بین بالکن‌های طبقه بالایمان در داشت. دو تا خانه شبیه هم. رضا پوران‌منش عاشق من بود طبعاً و یکبار که رفته بودیم باغ آنها نقاشی مرا کشید، من پیراهن آستین پفی گلداری تنم بود و نشسته بودم بین چمن‌ها و خاله…Continue reading حلوای تر