هـ‌ آخر

میگوید عمه دوستم میگوید سال شب تحویل میشود ولی صبح جشن میگیریم. میگویم سال بر اساس ساعت تمام میشود نه روز. همین طور که برایش توضیح میدهم حواسم میرود سمت ساعتها.. دقیقه‌ها.. ثانیه‌ها.. وای بر من!

لایه‌های پنهان هستی

پنج شنبه گذشته بلند شدیم رفتیم خیابان شانزده آذر پیش بچه‌های نذر کتاب. دوره چهارم بود. سه چهار ساعتی که آنجا بودیم حقیقتاً ساعات دلپذیری بودند. آنقدر غرق تفکیک کتاب شده بودم که گذر زمان و خستگی و حتی محدودیت را حس نمی‌کردم. حس کارآمدی داشتم. بین پسرها و دخترهایی که جانانه وقت و انرژی‌شان…Continue reading لایه‌های پنهان هستی

میل تو دارد این دلم

روی زمین زیر پای دلبر خانم دراز می‌کشم. گریه‌ام می‌گیرد یکهو. نگاهم می‌کند. می‌گویم آخ دلبر خانم حسته‌ام. خیلی خسته‌ام. اگر می‌شد یک جوری تمامش کرد خوب بود. نگاهم می‌کند. می‌گویم چیزی که شده‌ام, جز رنج و اندوه برای خودم, امیر و مادرم نیست. عجز زشت‌ترین صورت زندگی‌است. ناتوانی رنگ سیاهی است که قدرت همپوشانی‌اش…Continue reading میل تو دارد این دلم