چه بی‌رحمم، به دندانش گزیدن آرزو دارم

نوشتم دلم برایت تنگ شده است. می‌دانستم هیچ پاسخی نخواهد داد. می‌دانستم بعد خواهد گفت ندیدم یا خواب بودم. می‌دانستم بفرستم جز آزردن خودم نتیجه‌ای ندارد، نخواهد نوشت من هم دلم برایت تنگ‌ شده است، یا هر چی. همه را می‌دانستم اما هورمونها می‌گفتند بفرست و فرستادم. لابد خواب بود، لابد ندیده بود و دو…Continue reading چه بی‌رحمم، به دندانش گزیدن آرزو دارم

سمت خدا

خواهر بزرگم، اولین خواهرم ده زندگی می‌کند. یعنی تا شوهرش بازنشسته شد، خانه و زندگی را گذاشتند رفتند ده. کم‌کم برای خودشان مزرعه‌دار شدند و باغ‌دار یا هر چی بشود اسمش را گذاشت. مادرم همیشه از دستش عصبانی بود که مگر من تو را داده بودم ده که رفتی ماندی آنجا. از وقتی مادر رفته،…Continue reading سمت خدا

مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست

با آقای مسعود دیانی از همین اینستاگرام آشنا شدم. هنوز هم نمی‌شناسم و مگر با خواندن چند پست می‌شود کسی را شناخت؟ اما دردش را می‌شناسم. آن دردی که این روزها با نوشتنش، دست به دست، به من رسیده است که اندکی با هیولا آشنایم. هیولایش را قشنگ می‌نویسد، کلمات برخلاف روزگار خوب رامش هستند…Continue reading مرا محتاج رحم این و آن کردی، ملالی نیست

تنفس

باز هم در تله اینستاگرام افتادم. نه می‌رسم اینجا بنویسم و نه دلم می‌آید آنجا حرفی به اشتراک بگذارم. می‌بینم چه خوب بود که نبودم. چه خوب که آدم نبیند. با برخی دمخور نشود و حتی نگاه کثیفی تماشایت نکند. زبان کثیفی به گفتگو دهان باز نکند. آدم‌هایی که دم از آزادی می‌زنند اما خود،…Continue reading تنفس

اساطیر جهان؛ تکشاخ

نخستین اشارات به تک‌شاخ، در آثار یونانی و رومی پیدا شد. طبیعی‌دانان یونانی از «چهارپایی با یک شاخ» سخن گفتند که به احتمال زیاد منظورشان چیزی جز کرگدن نبود. این حیوان تک‌شاخ هرچند وحشی و مهیب بود، اما در فصل جفت‌گیری «رفتاری نرم با مادینه» از خود نشان می‌داد. این توصیفات روشن از حیوانی معمولی…Continue reading اساطیر جهان؛ تکشاخ

آخ مادر

«… حتی وقتی صبح‌ها، بدون مرتب کردنِ تختش می‌رود نان بربری یا سنگک بگیرد برای صبحانه، که یعنی دلش می‌خواهد من مرتبش کنم و از این موضوع دقیقاً به اندازه‌ی وقت‌هایی که می‌رویم فروشگاه و می‌رود برای خودش تنقلات و شکلات بردارد و ذوق می‌کند، لذت می‌برد، می‌فهمم که دارد از این روزهای مانده نهایت…Continue reading آخ مادر

نگارم

انگشتانش را باز کرده گفته این منم، این تویی، این باباست، این آبجیه، اینم خاله است. مادرش پرسیده کدام خاله؟ گفته خاله سوسن. اینجا مریض نشده، سر پا ایستاده. دیروز این عکست را نگاه می‌کردم و گلایه داشتم که یا من دیگر مثل قبل کم نمی‌آورم، یا دست تو و خدا که برایم رو شد،…Continue reading نگارم