اتاق عمل ساختمان جدید باشد، ظهر، آمده باشید توی سالن تا از کامپیوتر آنجا گزارش وارد کنید. بیایم بایستم پشت سرتان و با گوشی از تایپ یک انگشتیتان که محکم میزدید روی کیبورد فیلم بگیرم. متوجه بشوید هل بشوید کیبورد بیافتد، خم شوید برای برداشتن و بگویید آی جعفری از دست تو. بخندم. بخندم.…Continue reading آبا جان
ماه: مهر ۱۳۹۹
حذفیات
مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیر که هوای غزلم سخت شبیه تن توست کامران رسولزاده
از ابتدا کسی پیِ اشغال ما نبود*
باید مدام توی گوشم زمزمه کند بیمار که عاشق پرستارش نمیشود سوسن کوچولوی احمق! *محمد رفیعی
دعوی درست نیست گر از دست نازنین چون شربت شکر نخوری زهر ناب را *
بارها شده آخرین پست اینستاگرام مهدی شادمانی را بخوانم. بارها خواندم. شاید بتوانم رمز عبور را پیدا کنم. کلمه را، جمله را. شبهای پر درد، روزهای دلشکستگی… وقتی کودک بودم، زمانی که مادر مینشست برای دوختن با چرخ خیاطی، من هم روبهرویش مینشستم و پارچهای که از زیر سوزن وحشی رد میشد را میکشیدم سمت…Continue reading دعوی درست نیست گر از دست نازنین چون شربت شکر نخوری زهر ناب را *
گم میشم تو جنگل خواب
تا حالا با جمشید مشایخی رفتید کافه؟ بعد بگویید چرا کشاورز دیر کرده، تماس بگیرید بگوید اصلاً یادش نبوده قرار داشتید و الآن توی سالن دارد تئاتر میبیند. بعد شما و مشایخی و همراه دیگرتان بلند شوید بروید پیش کشاورز؟ حال خوابهایم هم تعریفی ندارد.
گل شببو دیگه شب بو نمیده
تمام تیرماه یادش بودم، تمام تیرماه تا همین الآن. چیزهایی را به خاطر آوردم که سالهای طولانی از یاد برده بودم. یاد روزی افتادم که کیس کامپیوترش خراب شد و مجبور بود برود کافیشاپ. روزی که خیلی زود رسیده بود و کافیشاپ هنوز باز نشده بود و مثل دیوانهها شده بود. یاد امیرها و…Continue reading گل شببو دیگه شب بو نمیده