ماه: مرداد ۱۳۸۹
آخرین موتیفات مجردانه!
۱. سال پیش وقتی مریم عروسی کرد (+) و بعد تعداد پیامکهاش و تلفنهاش و بیرون رفتنهایمان به طرز فجیعی پایین آمد، هی تیکه میانداختم که آره دیگه! بعد الآن که نمیشود حتی به عکاسی زنگ بزنم و وقت بگیرم و یا بعد چند روز تازه یادم میافتد که زنگ بزنم ببینم لباسم آماده شده است…Continue reading آخرین موتیفات مجردانه!
Note Book
باید یک دفتر بردارم. از همان نوتبوکهای هشت، نه سال ِ پیش. که روزنوشتهایم را بلعیدهاند. هر روز. یک روز گله، یک روز شُکرانه. یک روز دردنوشت. یک روز عشقنوشت. که حالا که بر میدارم تا بخوانم مرور میشوند جلوی چشمهایم. زنده. شفاف. بعد نشد که بنویسم. یعنی از وقتی صاحب عشگ و مرق شدم.…Continue reading Note Book
قرون یا گرون؟!
یک زمانی بود که به این خُلقم افتخار میکردم. به اینکه محتاج کسی نیستم. که مثلاً روی پای خودم هستم. که «مَرد»ام. حالا ولی این روزها، کم آوردهام. این روزها، از بس برادر و خواهر و مادر عادت کردهاند به این خُلق من، نمیپرسند خرَت به چند؟ من هم غد و مغرور، نمیگویم بابا، این…Continue reading قرون یا گرون؟!
موتیفات تیردادی!
۱- میدانم دارم با روزگار سلطانیام وداع میکنم. میدانم روزگار شوخ و شنگیها و سفرها و گردشها و دوستیهای بیحد و حصر به سر آمده است. میدانم که میشوم زن خانه و رُفت و روب و شست و شو و پخت و پَز. بعد حتی ممکن است دلتنگ شوم برای سی و دو سال تنهایی…Continue reading موتیفات تیردادی!
مهتابی که تابید در شبم
به سختی توانستم از چنگ اسب و آب خروشان خلاصی پیدا کنم. منظورم البته رویای اسب و آب خروشان بود. توی خواب دیدم که هر روز، دختری سوار بر اسب قهوهای رنگی از کوچه ما رد میشود و هر بار این اسب رم میکند و دنبال من میکند. به وضوح میدیدم که دویدن و فرار…Continue reading مهتابی که تابید در شبم
صحرای معروف
آدم خوش سلیقهای بودن یک حُسن است. یک ویژگی منحصر به فرد است. خوش سلیقهگی البته، به گمانم، نسبی نـیست. یعنی برخلاف ِ بیشتر ویژگیهای رفتاری، قائم بذات است. متغیر نیست. این تغییر یعنی یک بام و دو هوا [بودن] داشتن. حزب باد بودن. خوشسلیقهگی، یعنی حتی وقتی پوشاکت مستعمل است هم طوری پوشیده باشی…Continue reading صحرای معروف