۱. «من پیش از اینکه بخوابم گوسفند نمیشمرم یارانی را میشمرم که از آنان دوری گزیدهام: چهرههایی که یکی پس از دیگری از چراگاهها تا تبعیدگاهها در برابرم ورق میخورند. من آنان را زخم زخم میشمرم و خوابام نمیبرد . …» غاده السمان/ترجمه عبدالحسین فرزاد ۲. میدانی امروز به چه فکر میکردم؟ همین امروز…Continue reading موتیفات ضربتیانه!
ماه: فروردین ۱۳۸۹
مخاطب خاصی ندارد!
بعد فکر کردم برویم «قشنگترین نقطهی عالم» ِ تو! یعنی نه اینکه حواسم به سرمای زمستانی پشت شیشههای پنجره نباشد، نه. بود. ولی فکر کردن به این لذت بزرگ که اشکالی ندارد، دارد؟ اینکه اولین قرار ملاقات امسالم، جایی باشد که امنترین و قشنگترین و دنجترین نقطهی عالم است حتی اگر هوا اینقدر سر ناسازگاری…Continue reading مخاطب خاصی ندارد!
دیروز از شبکه چهار پخش شد!
همهی قصه با پیدا شدن یک جعبه، جلوی در خانه شروع شد. نزدیک کریسمس است. یک جعبهی چوبی با یک دریچهی شیشهای گنبدی شکل که دکمهی قرمز رنگی را پوشانده است. دریچه قفل است. تمام داستان، توصیف «وسوسه» است. مادر خانواده در کودکی چهار انگشت پای راستش را از دست داده است، استاد کالج است.…Continue reading دیروز از شبکه چهار پخش شد!
از شیر مرغ تا جون آدمیزاد!
برنامهها، گاهی بی اینکه دست خودت در کار باشد، چیده میشوند. اصولاً من خودم هرگز نتوانستهام طبق برنامه پیش بروم و هر زمان که نشستهام برنامه ریختهام مثلاً برای هفتهی جاری یا ماهی که در پیش است، یک اتفاق پیش بینی نشدهای افتاده است تا این ریختهگری را از هم بپاشد و چه استادانه هم…Continue reading از شیر مرغ تا جون آدمیزاد!
یکی بود، یکی نبود، توی یک روز قشنگ بهاری، دل سوسن گرفته بود!
بعد میبینم به همین راحتی هم نیست که فکر میکردم. به همین الکی خوش بودنیها. اینکه وانمود کنی همه چیز بر وفق مراد است. نه. به این راحتیها نیست. ممکن است در یک روز قشنگ بهاری دلات بگیرد. بنشینی و کتاب را بگیری جلوی صورتت و زیر چشمی دشتهای آواکاندو را تماشا کنی که چطوری…Continue reading یکی بود، یکی نبود، توی یک روز قشنگ بهاری، دل سوسن گرفته بود!
موتیفات نوروزی
۱. سال نو هم به میمنت و خوشدلی، تحویل شد. ۲. موقع سال تحویل، دوست نداشتم عصا را کنارم داشته باشم، با احتیاط خودم را رساندم سر سفرهی هفت سین. حتی میترسیدم قرآن باز کنم مثل هر سال تحویل دیگری. از بس که میزند تخت ِ هدف و بیچارهامان میکند. ولی وقتی نشستم و شمعها…Continue reading موتیفات نوروزی
شعلهای پُر سوز
اینجا، آنقدر سرد شده است که نشود دقایقی، تن به روشنای بهارین سپرد. آنقدر سرد، که بترسی جوانههای درختان کهنسال پیش از شکفتن، بمیرند. آنقدر سرد که نشود، سبزهای، مریمی، میخکی چید روی سنگ قبر پدری، خواهری، مادربزرگی … آنقدر سرد که برف نشسته باشد روی ساقههای نیمهخواب بوتههای گل سرخهایم. سردم است. نشستهام و…Continue reading شعلهای پُر سوز