تو بیا ای یار دیرین، تو بیا ای شور شیرین که به صحراها و دریاها بباریم تو بیا ای باد و باران به تن خشک خیابان شاخه ای از باغ فرداها بکاریم تو بیا با هم دوباره در شب سرخ ستاره آسمانی از کبوترها بپاشیم تو بیا ای خنده ی دور در سحرگاهان پرنور سر…Continue reading ای یار شیرین
ماه: دی ۱۳۹۵
پژواکسان
آمدهام به استقبالت این وقت روز، صبحدم. دمِ صبح. وقت دمیدن صبح. سردم نیست و مهی که جهان را مِلو کرده جاریست زیر پاهایم. رودی خزنده. ریشه زدهام به جای پا زدن راه رفتن دویدن و دارم که اوج میگیرم مثل هر ریشه دٓوانندهای. دارم که بالا میروم. چه وٓهی چه فرحی. چه میگویم؟ آمدهام…Continue reading پژواکسان
از بیهودگی سرشار
صبحها دیگر نمیخوابم. داروهایم را کم کردهایم و بیهوش نمیشوم. هیچ چیزی در جهان اندازه خواب آزار دهنده نیست برایم. دیگر حتی ظهرها هم بیهوش نمیشوم. عالی نیست؟ با این حجم از زمان بازگشته هنوز نمیدانم چه کنم. خانهنشینی آفت جان است و آفت زمان. گذرش را و هدر رفتش را متوجه نمیشوی اگر هم…Continue reading از بیهودگی سرشار
اسلام ناب
عیناً مشهود است که کثیری از مسلمین، از گناهانی که در قرآن از آنها نهی مؤکد و منع شدید شده و مرتکب آنها به عذاب و عقاب عظیم تهدید گشته، پرهیز نمیکنند و برخی از آن معاصی بین ایشان شایعتر از سایر مذاهب بود، آیات کتابشان در جلوگیری از آنها اثر چشمگیری نداشته است.…Continue reading اسلام ناب
همهاش خواب بود
کاش همهاش خواب باشد. نمیدانی چقدر دلم رویا میخواهد. توی رویا شعله اجاق را کم کنم نگاهی سرسری به اتاقها بکنم و در حالیکه خط آبی دور چشمهام را پررنگ میکنم نگران این باشم که چی بپوشم؟ هوا سردتر شده است. از خانه بزنم بیرون و برسم به قشنگترین نقطه عالم. درختان برهنه سر و…Continue reading همهاش خواب بود
از نامههای گجت که نترکید
چندی پیش در فیسبوک نوشته بودم که اکثر مخاطبان مؤنث وبلاگم دنبال یک مردی وارد وبلاگم شدند. قشنگ میدانستم کدام دختر به خاطر کدام پسر ریز ریز پستهایم را زیر و رو میکند. یکی از آنها داستان عجیبی دارد. اولین داستان من که در سایت ادبی خزه منتشر شد، سر و کله کیوان یا به…Continue reading از نامههای گجت که نترکید
مراجعه به انزوا*
یک جایی از زندگی خودت را پیدا می کنی می بینی آن عطش شناختن آدمهای تازه، دیدن متفاوتها، شبیهها، بزرگترها، کوچکترها تمام شده. دیگر نمیخواهی_نمیتوانی_آدم جدیدی را به زندگیات راه بدهی. انگار آدمها یک ماشین مکنده بزرگ می شوند که به محض نزدیک شدن تمام انرژی ات را می کشند و در خود می بلعند…Continue reading مراجعه به انزوا*