سال که نو می‌شود …

سلام! سال دیگری دارد به پایان خود می رسد و من هنوز هستم تا به جای تو نفس بکشم و راه بروم و « با تو بی آنکه به حضورت نیازمند باشم زندگی ای در اوج آسمانها داشته باشم!» حقه ای که عجیب عجینم شده است … لذتی که گاه تلخ کامم می کند و…Continue reading سال که نو می‌شود …

گوز یاشیمین اویله گوجو وار … بن آغلاسام کیامت گوپار!!!*

گفتم: «احساس نجیبی است احساس اینکه برای کسی اهمیت داشته باشی. » … *** من در برابر دو حرف دارم از پای می افتم … دو حرفی که روزهایی دور برای پاسداشت  عشق هرگز نداشته ام در گوشه گوشه کتابها و دفترهایم می نگاشتم … حالا چنگ انداخته به قامتم و مرا به یکباره فرو…Continue reading گوز یاشیمین اویله گوجو وار … بن آغلاسام کیامت گوپار!!!*

حجاب خودش

چند روز پیش می خواستم سوار تاکسی بشم، در صندلی عقب ماشین یه آقایی بود با یه خانمی، تا خواستم در تاکسی را باز کنم خانم محترم در حالیکه سرتا پا سیاهپوش بود و روبنده ی بلندی هم انداخته بود و جز دستان سفید و ململی اش دیده نمی شدند پیاده شدند و بعد از…Continue reading حجاب خودش

من انتهای عطش‌ات بودم!

سلام خدا! دیشب بعد از آنکه سیبم را گذاشتی کنار بالشم که خواب بودم و نخواسته بودی بیدارم کنی؛ خش خش دامنت حریصانه تا لب حوض کشاندم … داشتی از نردبام بالا می رفتی که دیدم آنطور ها هم که فکر می کردم بزرگ نیستی که در قاب نگاهم نگنجی!!! ندیدی که نگاهت می کنم…Continue reading من انتهای عطش‌ات بودم!