من و امیر خیلی از اوقات، در مورد کتابی که میخوانیم یا خبری که شنیدهایم یا اتفاقی که رخ داده است حرف میزنیم. گاهی پیش از به خواب رفتن، حتی در مورد رخدادهای خاص جاری بـــــــوق، صلاحیتِ زیر سوال رفتهی بـــیب حتی بحث میکنیم. البته کارمان هرگز به دعوا نمیکشد و حتی اگر تضاد فکری…Continue reading دیپلماسی
ماه: شهریور ۱۳۹۰
مووی موتیفات!
۱. از خصوصیاتِ ماههایی مثل رمضان این است که کلاً روزهای شمسیات را گم میکنی و مثل من صبح که بیدار میشوی و تقویم را نگاه میکنی دود از کلهات بلند میشود که یعنی اینقدر زود پانزدهم شهریور شد؟!! اصولاً تقویم باید از آنهایی باشد که میکَنی میاندازی دور. یعنی هر روز باید صفحهی روز…Continue reading مووی موتیفات!
معرفی فیلم
اول اینکه، ممنون از همهی کسانی که جویای حالم بودند؛ شکر خدا، بد نیستم. خطر رفع شده است. مراقبم دورم نزند! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سالهای سال از جنگ جهانی دوم میگذرد و هنوز بازارش داغ است و هر چند، رویهی ساختاریاش تغییر یافته است، ولی اینک هنوز رگههایش را اینطور وفادارانه حفظ کردهاند و ما اینطور فاصله…Continue reading معرفی فیلم
ادالت کُلد!
شهریور است دیگر. هوا دارد خنکتر میشود و شبها باران میزند بر شیشه، «همچو انگشت فرشته». آنقدر که زمین را خیس کند و تا صبح این خیسی را حفظ کند. بوی پاییز بلند شده است و هوس به جانِ برگها ریخته است. خنک است هوای تهران. من سرماخوردهام. کمی تا قسمتی تب دارم و این…Continue reading ادالت کُلد!
رخوتِ عنکبوت*
خواندن برخی زندگینامهها، یا آشنا شدن از نزدیک با آدمهای خاص، گاهی یأس عجیبی مینشاند در دلِ آدم. یعنی یکوقتهایی که حس میکنی خیلی باحال هستی و کارهای زیادی انجام دادهای، باید بروی سراغ زندگینامههای برخی آدمهای خاص در همین دور و بریهای خودمان که دارند یکی یکی پر میکشند و میروند و دستهامان از…Continue reading رخوتِ عنکبوت*
لیبی هم آزاد شد!
دیروز همسر برادرم تماس گرفت که یک خانمی آمده بوده در خانهی پدریام و شماره موبایل مرا گرفته است و چون همسر برادرم خوابآلود بوده حتی اسم ایشان را هم نپرسیده بود و فقط میدانست نوهی فلان خانم است و من هر چه به مغزم فشار آوردم اصلاً فلان خانمی به خاطرم نیامد که نیامد.…Continue reading لیبی هم آزاد شد!
حُسن القضایی که تویی!
و بعد، یکبار نوشته بودم، یادم نیست کی، که گاهی فکر میکنم با رفتن آدمها حفرههایی در زمان و مکان ایجاد میشود. تصور دنیایی با حفرات متعدد که گاهی عمیق هستند و گاهی ظریف و سطحی، عین آن خللهایی که در پنیر لیقوان هست، سخت نیست. آدمهای خاص تاریخ، خاصه آنها که ید طولی در…Continue reading حُسن القضایی که تویی!