پنجشنبه بعد از ماهها رفتم خانه پدری که نه تو را دارد نه پدر را. نمیدانم چطور قلبم هنوز میزند که ساعتها نشستم در میان دیوارهایی که تو دیگر میانشان نیستی. حیاطی که تو در آن قدم نمیزنی. بوته گل سرخی که دیگر نگرانش نیستی. دو تا آلبالوهایی که نمیدانی چه هیکلی به هم…Continue reading بعد از تو
ماه: خرداد ۱۳۹۷
آخ
مامان نادره هم رفت. در خاطرم نشسته مهربانیاش و شاخ و برگ داده است یادش درست مثل گیاهی که سالهای سال است به نامش در خانههای ما تکثیر میشود. روحش شاد، یادش گرامی.
هم
چنین دوستداشتنت را دوست میدارم..
هزاران و یکی
شاهگلی، فقط یک تفرجگاه عصر آققویونلویی نیست _ حداقل برای من. سهم عظیمی از خاطراتم را شامل میشود؛ جمعههای کودکیام و قرارهای جوانیام. شاهگلی یعنی آخرین یکشنبه تیرماه هشتاد و دوی هادی با مادرش. یعنی اندوه عمیق من بعد از رفتنش. یعنی اماس و قایقهای پدالی. یعنی شادی و حمید و هداک و…Continue reading هزاران و یکی
آواز خفتگان*
•خبر حتی کوتاه هم نبود، اینکه احسان شکوهی، دوست اماسی که توانسته بود از روی ویلچیر بلند شود – تمام آنچه برای توصیفش کافی است – از پیش ما رفته است. چرا؟ به خاطر سرماخوردگی. چه بهانههای ساده و دمدستی و دور از ذهنی وجود دارد برای رفتن، درگذشتن. حالا بعد از نماز صبح احسان…Continue reading آواز خفتگان*