انتری که لوطی‌اش بوسیده بودش!*

گوشی‌اش را می‌دهد دستم و می‌گوید: « ببین‌ش! ولی چیزی نگو! »، دخترها را چشم‌بسته می‌آورند جلوی دو تا شامپانزه که جای دو تا پسر خوش تیپی که قبل از بستن چشم‌های دخترها نشان‌شان داده‌اند نشانده‌اند و بعد یک موسیقی رومانتیک هوس برانگیز … دست هم که نباید بزنند … شروع می‌کنند به بوسیدن لب‌های…Continue reading انتری که لوطی‌اش بوسیده بودش!*

پروردگارا، مرا پاکیزه بپذیر!

  «هین مرا بگذار ای بگـــــزیده‌ دار                                 تا رسن بازی کنم منصــــور وار گر شدیت اندر نصیحت جـــبرئیل                                می‌نخواهد غوث در آتش خلیل جبرئیلا رو که من افــــــــــروخته                                بهترم چون عود و عنبر سوخته جبرئیلا گر چه یاری می‌کــــــنی                                 چون بـــرادر پاس‌داری می‌کنی ای بـــــــــرادر من بر ‌آذر چابک‌م                                 من نه‌آن‌جانم‌که گردم بیش‌وکم جان حیوانی…Continue reading پروردگارا، مرا پاکیزه بپذیر!

نوشتن یا ننوشتن؟!

خوب من! نوشتن همیشه هم کار ساده‌ای نیست. گاهی حتی از زندگی کردن هم سخت‌تر می‌شود، گاهی حتی می‌شود خود زندگی و مثل بختک، سنگین می‌افتد روی دل‌ت و می‌فشاردت و می‌آزاردت و رهایت هم نمی‌کند که حتی اگر شده برای چشم برهم زدنی، خودت باشی و خودت …   نوشتن، از حرف زدن هم…Continue reading نوشتن یا ننوشتن؟!