آقای محمدی به معنای واقعی کلمه ریز نقش بود. لاغز و کوچک اندام با موهای مشکی نرم که فرق یک وری داشت. دندانهای جلوییاش ریخته بود. همیشه همان کت و شلوار بژ تنش بود و پیراهن مشکی. معلم فیزیک سالهای سوم و چهارم دبیرستان ما. آرام بود و مهربانی را در همان تلاشش برای پنهان…Continue reading بچههای مدرسه والت یادشان هست؟
ماه: مهر ۱۳۹۴
خندوانه۲
خانه آدم باید کنار یا نزدیک مدرسهای باشد. صدای زنگهاش را بشنود. صدای جیغ بچهها را. اگر شد نگاهی هم بیاندازد به حیاط مدرسه وقت زنگ تفریح. وقتِ زنگِ …
نظر شخصی بنده؟
وقتی همه جا پر شد که تصویری از حضرت محمد (ص) چاپ شده است، در من علاقهای ایجاد نکرد. باورش نکردم. وقتی به تماشای فیلم محمد رسول الله (ص) مجیدی هم نشستم، در من علاقهی کافی ایجاد نکرد. در باورم ننشست. ختم جلسه.
نقدی بر نقدهای فیلم سینمایی محمد رسولالله (ص)
آیا فیلم محمد رسولالله، توانسته است یا میتواند سیمای حقیقی رسول اکرم (ص) را به نمایش بگذارد؟ تا کنون تنها فیلمی که در مورد رسول اکرم (ص) ساخته شده است، فیلم پیام ساخته مصطفی عقاد است. فیلمی که نه به شخصیت رسول بلکه به ماهیت اسلام میپردازد و چندان از شخصیتهای اسلام جز اندکی به…Continue reading نقدی بر نقدهای فیلم سینمایی محمد رسولالله (ص)
نگاهی غیر اجمالی به فیلم محمد رسولالله (ص)
پنجشنبه دو هفته قبل، همین ساعت داشتیم آماده میشدیم برویم تماشای فیلم محمد رسول الله (ص) ساخته مجید مجیدی. اینکه چرا در این دو هفته چیزی در موردش ننوشتهام از کم سعادتی من بوده، و مرض جدیدی که نمیدانم اسمش را چی بگذارم که همهاش در ذهنم در حال نوشتنم. آنقدر تایپ میکنم که خسته…Continue reading نگاهی غیر اجمالی به فیلم محمد رسولالله (ص)
پَستیهای آبگیر*
نگران پاییزم، نگران برگهایی که در قشنگترین رختهاشان رها میشوند. نگران بلندی پنجرههایی که خو نمیکنند به پردههای ضخیم، نگران دلتنگی چشمانم، و بی تماشایی روزهای کوتاه، نگران قلبی که، برای باران تنگ است، و قدمهایی که، دیگر روی برگهای مُرده نخواهند نشست.. سوسن جعفری ـ شهریور نود و چهار ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در مقابل…Continue reading پَستیهای آبگیر*
از سر شکم سیری
چند سال قبل زمانیکه هنوز پای تاختنم بود داشتم از شیفت صبحکاری میرفتم خانه. چون قرار بود اضافه بمانم، برایم ناهار گرفته بودند. ماهی بود و من اصلا ماهی دوست ندارم. چون گرسنه نبودم نخوردم و داشتم با خودم میبردم خانه. ظرف سفید غذا توی دستم نزدیک نگهبانی زن بینوایی کلافه از گرما و خسته…Continue reading از سر شکم سیری