خوابم میآید و نمیآید و تو نشستهای میان پنجره، کبود. چقدر سال گذشته است که اینطور نیامدهای رو به روی چشمهای خیس من که دلم را میفشری و دلتنگت میشوم و بلند شوم و بیایم کنار پنجره، تو پشت شیشههای مه گرفته ایستاده باشی با لبخندی که دیگر نیست و موهایی که خیس چسبیدهاند به…Continue reading خدای خورشیدت مُرد مارتی … مُرد!
ماه: فروردین ۱۳۸۸
از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
حالا که به شدت خسته نشستهام و به لذاتی که در این دو روز به خودم بخشیدهام فکر میکنم، میبینم ارزشش را داشت … ارزش اینکه حس کنم «میتوانم!» دیروز، طبق قرار نانوشتهی هرسالهامان، همراه سیب و تسبیح؛ خواهرزادههایم رفتیم تبریزگردی. البته برخلاف سالهای قبلتر که از خانهی مشروطه شروع میکردیم و بعد از داخل…Continue reading از تبریزگردی تا کوهنوردی با تاکسی دلیکا!
صداقت در نوشتنی که یافتم، یا فردا روز دیگری است.
۱. بادبادکباز را تمام کردم. دیشب تا نصفههای شب بیدار بودم و با نفس حبس شده میخواندم. گاهی آنقدر در میان جملاتش غرق میشدم که حس میکردم آسمان پشت پنجره شیری رنگ شده است و کتاب را که پایین میآوردم هنوز تاریک بود. این حالت را فقط دوبار تجربه کرده بودم، یکی وقتی خرمگس را…Continue reading صداقت در نوشتنی که یافتم، یا فردا روز دیگری است.
یبشّرالمؤمنین یا داییی مرحوم من میگسار بود.
«… و یُبشّرَالمؤمنین الذین یعملون الصّالحات أنّ لهم أجراً حسنا …» کهف -۲- هر چه بیشتر در دنیای عجیب و غریبی که برایمان ساخته و پرداخته زندگی میکنم بیشتر شیفتهی طنازیها و رندیهایش میشوم. وقتی او را تصور میکنم که با لبخندی هوشمندانه، پشت میز بزرگی نشسته است و تمام هستی رو به رویش، در…Continue reading یبشّرالمؤمنین یا داییی مرحوم من میگسار بود.
بادبادکباز کتاب خوبی است یا کوه و دریا کدام بهتر است؟
۱. رو به من کرد. چند قطره عرق روی پیشانی صافش لغزید. «تا حالا بهت دروغ گفتم، امیر آقا؟» ناگهان با خود گفتم قدری سر به سرش بگذارم. «نمیدانم. گفتی؟» با نگاهی رنجیده گفت: «ترجیح میدهم خاک بخورم.» «واقعاً؟ این کار را میکنی؟» نگاه مبهوتی انداخت. «کدام کار؟» گفتم: «اگر من بگویم، خاک میخوری؟» میدانستم…Continue reading بادبادکباز کتاب خوبی است یا کوه و دریا کدام بهتر است؟
سال را متحول فرمودیم یا بَتَر کیشیدی!
۱. سال را متحول فرمودیم! ۲. در همان دقایق عجول آخر، سفره را چیدیم و تعویض البسه نمودیم و خود را معطر فرمودیم و آمدیم نشستیم و طبق عادت معمول، به نیت سال جدید کتاب باز کردیم و سورهی سبا آمد. این مجریهای خوشگل و خوشتیپ شبکهی چهار هم نشسته بودند و قربان صدقهی چشم…Continue reading سال را متحول فرمودیم یا بَتَر کیشیدی!
آخرین موتیفات سال ۸۷
۱. تنآسودهگی غریبی سایه انداخته است روی شهر و خیابانها کاملاً مصنوعی شلوغ است و مغازهها کاملاً مصنوعی پُر و خالی میشوند و اسکناسهای قلابی، کلاه گشادی شدهاند بر سر تورم و بیکاری و گرسنگی … سال دارد به طرزی مصنوعی تمام میشود و تقویمها دروغگو شدهاند و تا یک شبانهروز دیگر، گاوی را ذبح…Continue reading آخرین موتیفات سال ۸۷