*تصادفی هم که باشد پنج سال پیش هم نهم بهمن روز چهارشنبه بود. این تقویم اتاق عملمان بود آن سالی که رخوت و خستگی در من مزمن شده بود. نامه داده بودم به ریاست بیمارستان که مرا از اتاق عمل انتقال بدهید بخش اداری. در جلسهای همراه مترون بیمارستان که همان سال ۸۰ توی اتاق…Continue reading من خود جام جهان بینم/ چون شکستم .. هیچ
ماه: بهمن ۱۳۹۲
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن*
کتاب خواندنم نمیآید. جلد دوم مردمان سالخورده دولت آبادی را نصفه رها کردهام و گاهی روزهای تعطیل، زیر نور سپیدهدمان بالای سرم، تا بیدار شدن امیر، چُرتاچُرت، خداحافظ گری کوپر میخوانم. همشهری داستانهامان از آذر روی هم زیر میز عسلی تلنبار شدهاند. بی هیچ میلی. فیلم دیدنمان ولی به راه است. داریم وودی…Continue reading چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن*
از نسخههای تجویزی
اگر تناسخ صحت داشته باشد، حسی که ما نسبت به یک هنر یا شغل بخصوصی داریم، هنر یا شغلی است که در زندگی قبلی داشتیم یا هنر و شغلی است که ممکن است در زندگی بعدی داشته باشیم؟ مثلاً من اگر مرد بودم به احتمال خیلی قوی نجار بودم. توی یک مغازه نجاری جمع و…Continue reading از نسخههای تجویزی
وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم …
شکل کلمات در زبان عربی [و فارسی]، آن فراز و کش و قوس و فرود. تشدد و قوت و ضعف. سکون و صوت و مد. قرار از کفِ احساس میرباید. همین «غم» را ببین! گرفتگی و رخوتِ «غ» و اصرار فتحه برای فرود مأیوسانهی «م». دیگر از این رساتر؟ خسته میشوم گاهی. از آن خستگیهای…Continue reading وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم …
زم .. زم ..
در اسلام تشیع علویزدهگی تمام سعی بر این است که اعمال و اوامر خشن و خونین به پیامبر نسبت داده شود ـ مثل همین عرض اخیر ازغدی که رسولالله فرموده بودند شعرای مبتذل را دار بزنید ـ در عوض هر چی عمل و امر جنتل و شیک و ناز دار بلاست به علی و فرزندانش…Continue reading زم .. زم ..
آب را به عشق سعی کردیم.
من از حوالی چشمان تو روشنترم. نگاهم کن. ایستادهام بیدرد تا شاد شوی و زمان در ابهام شجاعت ما متوقف شود. کنارم باش، آنسان که همواره بودهای. چون مادری، چون پدری و چونان عاشقی. اگر تمام این واقعه «افتاد مشکلها» باشد من شرمسار ادعاهایم و تو چه بلند ایستادهای پشت و پناهم. خستهی شبهای ناسوده…Continue reading آب را به عشق سعی کردیم.
اگر عضوی به درد آورد روزگار
یادم بماند دفتر یادداشتی بردارم. برای ثبت نشانهها. عادت به نوشتن در دفترهای دویستبرگی با زایش وبلاگ فراموشم شد. هر روزنگاری و نوشتنی صادقانه. یادم هست همان اوایل ابتلایم به اماس، دستم به قدری درگیر بود که نمیتوانستم بنویسم ولی سرسختانه آنقدر نوشتم تا حالا هم که مدت زمان زیادی است نمینویسم دستخطم همان است…Continue reading اگر عضوی به درد آورد روزگار