نوشته بودم پیشتر که یکی از فانتزیهای نوجوانیام ازدواج با یک فعال سیاسی ماندلا طور بود، دوری از محبوب و دلتنگی شاعرانه و نامهنگاریهایش بیشتر البته نه بگیر و ببندهایش. دورم و دلتنگم و مینویسم، دوری از محبوب انگار طالع من است، یا با مرگ یا با …
ماه: شهریور ۱۳۹۷
چه بیکران ندارمت، چه عاشقانه نیستی
جلوی در خانه پدری ایستاده بودیم و در طاق باز بود. خانم دکتر مانتوی بلند لطیف کرمی لیمویی پوشیده بود و توی زاویهای زیبا ایستاده بود که تا آمدم عکس بگیرم هم گوشی قاطی کرد هم نور رفت و هم خانم دکتر از زاویه مطبوع خارج شد و بعدش عکس هم که گرفتم تار شدند…Continue reading چه بیکران ندارمت، چه عاشقانه نیستی
درقلب کوچک من تو چقدر فراوانی*
سالها پیش عاشق مردی شدم که سوار تاکسی شد، جیبهایش را خالی کرد و به راننده گفت اندازه این پول مرا در شهر بگردان. شاهین بوستانی*
به بالینم چو میآیی، حریص درد بسیارم*
وقتی از رنگی مطمئنم، زود چند تا گره میاندازم و میگذارم کنار اما موقع بیاطمینانی میدوزم و میدوزم و ناناستاپ پیش میروم آنقدر که زشت و بیریخت بشود و سری بعد کارم شکافتن بشود و بیحوصلگی بعدترش. بیمارگونه دارم میدوزم. بیمارگونه. حریصانه. گویی بدانم زنگ آخر را قرار است بزنند به زودی. عجله دارم…Continue reading به بالینم چو میآیی، حریص درد بسیارم*
همین یک شعله آتش میزند انبارِ کاهم را*
آیدا که مینویسد نیمه شب میخزد سمت پولانسکی و پولانسکی میکِشدش توی بغلش، آه تمام نیمهشبهای این یکسال ستاره میشوند چشمک میزنند شبهای تاریک تنهاییهایم را روشن میکنند از حسرت و دلتنگی و بیچارگی. به هر پهلو که بچرخم فرقی نمیکند، تو ساعتها دوری از من. *هوشنگ ابتهاج
حتی نزدیکی
هیچ چیز عوض نشده است.
فنگشویی حتی
چهارشنبه روزی زمستانی من و خواهربزرگم و دخترش نشسته بودیم جلوی مادر روی زمین و سر به سرش میگذاشتیم که به ما هم پول بده. داشت پولهایش را مرتب و دسته میکرد بگذارد توی کیفش. خیلی حرف زدیم، پولها را دسته کرد گذاشت توی کیفش و به ما نداد و خیلی جدی چیزهایی گفت…Continue reading فنگشویی حتی