پیشونی آخ پیشونی

  نوشته بودم پیشتر که یکی از فانتزی‌های نوجوانی‌ام ازدواج با یک فعال سیاسی ماندلا طور بود، دوری از محبوب و دلتنگی شاعرانه و نامه‌نگاری‌هایش بیشتر البته نه بگیر و ببندهایش.   دورم و دلتنگم و می‌نویسم، دوری از محبوب انگار طالع من است، یا با مرگ یا با …  

چه بیکران ندارمت، چه عاشقانه نیستی

جلوی در خانه پدری ایستاده بودیم و در طاق باز بود. خانم دکتر مانتوی بلند لطیف کرمی لیمویی پوشیده بود و توی زاویه‌ای زیبا ایستاده بود که تا آمدم عکس بگیرم هم گوشی قاطی کرد هم نور رفت و هم خانم دکتر از زاویه مطبوع خارج شد و بعدش عکس هم که گرفتم تار شدند…Continue reading چه بیکران ندارمت، چه عاشقانه نیستی

به بالینم چو می‌آیی، حریص درد بسیارم*

  وقتی از رنگی مطمئنم، زود چند تا گره می‌اندازم و می‌گذارم کنار اما موقع بی‌اطمینانی می‌دوزم و می‌دوزم و نان‌استاپ پیش می‌روم آنقدر که زشت و بی‌ریخت بشود و سری بعد کارم شکافتن بشود و بی‌حوصلگی بعدترش. بیمارگونه دارم می‌دوزم. بیمارگونه. حریصانه. گویی بدانم زنگ آخر را قرار است بزنند به زودی. عجله دارم…Continue reading به بالینم چو می‌آیی، حریص درد بسیارم*

همین یک شعله آتش می‌زند انبارِ کاهم را*

  آیدا که می‌نویسد نیمه شب می‌خزد سمت پولانسکی و پولانسکی می‌کِشدش توی بغلش، آه تمام نیمه‌شب‌های این یک‌سال ستاره می‌شوند چشمک می‌زنند شب‌های تاریک تنهایی‌هایم را روشن می‌کنند از حسرت و دلتنگی و بیچارگی. به هر پهلو که بچرخم فرقی نمی‌کند، تو ساعت‌ها دوری از من.‌ ‌ *هوشنگ ابتهاج

فنگ‌شویی حتی

  چهارشنبه روزی زمستانی من و خواهربزرگم و دخترش نشسته بودیم جلوی مادر روی زمین و سر به سرش می‌گذاشتیم که به ما هم پول بده. داشت پول‌هایش را مرتب و دسته می‌کرد بگذارد توی کیفش. خیلی حرف زدیم، پول‌ها را دسته کرد گذاشت توی کیفش و به ما نداد و خیلی جدی چیزهایی گفت…Continue reading فنگ‌شویی حتی