امیر دیشب گفت داستان پستچی چیستا یثربی. گفتم آره. بله. خانم نویسنده دارد از عشق دوران نوجوانیاش مینویسد. پاورقی فرم. البته من فقط یک کتاب از یثربی خواندهام، «سلام خانم جنیفر لوپز» که شادی عزیز هدیه داده بود. که خوب سبکش را دوست نداشتم. از پستچی هم خوشم نیامد. اینکه چطور این همه سر و صدا کرده است که همه اساتید اهل فن، دست به قلم تمجیدش شدهاند در عجبم. البته جریان است دیگر. ملتفتم.
هشتاد و هشت بود که «سوسا اسم قشنگی است» را اینجا شروع کردم. موطلایی قصه من پستچی نبود، نقاش بود. داستان عاشقانهام از سیزدهسالگی آغاز شد. کسی چه میدانست روزی تلگرامی پدید میآید که میشود تویش کانال زد و پاورقی عاشقانه نوشت و فرستاد و دهها هزار مخاطب را شیفته کرد. که میگذاشتم میماند برای حالا. اما به این سادگیها نیست. من سوسن جعفری هستم نه چیستا یثربی. خود امیر که حالا یکی از شیفتگان است یک روز گفت تو یک داستان توپ چاپ کن بعد بنشین چرت و پرت بنویس ناشرها رو هوا قاپ میزنند. راست می/گفت/گوید.
القصه که، موطلایی قصه من سرباز نبود. بیمار بود.