سوار آسانسور بودم و نمیگذاشتم کسی سوار شود اما موفق نشدم. مرد که سوار شد با خجالت خودم را زدم به آن راه. مرد میرفت طبقه چهارم و با خودم گفتم بروم از همانجا خودم را پرت کنم پایین. نکردم. آسانسور داشت میرفت پایین و فکر میکردم من که قبلاً حالم بد میشد میرفتم میگشتم چهام شده که حالا نمیروم؟
کجا بروم؟ کجا بروم که بی تو هوایی به سرم بزند؟
کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظههام؟
قصهمو از کجا بگم که پا نگیری توو صدام?
…