۱. «ماشینی چند متر جلوتر نگه داشت. از کنارش گذشتم و به مژههایم گفتم اشکهایم را همانجا توی چشمهایم نگه دارند، مبادا که بریزند. آن هم در میان این همه آدم. مژهها نتوانستند و اشکها همه ریختند روی صورتم. بلند گفتم مردهشورتان را ببرد.»* ۲. «چشمان تمام بسته» را دیدم. یادم نیست دقیقاً چه سالی…Continue reading ال موتیفات