روشنی

قالب وبلاگم که برگشت به نارنجی، لینک وبلاگهایی که سال‌های خیلی قبل در پیوندها وارد کرده بودم ظاهر شدند. وبلاگ‌هایی که بعضی‌شان نیستند، بعضی‌هاشان متروکند و برخی که هنوز هستند آنقدرها فعال نیستند. چرا بی‌خبر بودم ازشان چون بلاگرول که آمد و فقط وبلاگ‌های به روز را نشان داد، رفته رفته کمرنگ شدند و بعدتر…Continue reading روشنی

ماهِ من

تیر باید برسد که به تو بنویسم. بوی تو باید در خاطرم بپیچد که از تو بگویم. خاطرت باید زنده‌ام کند که با تو بشنوم. زندگی در تیر آغاز می‌شود. در تیر رنگ می‌گیرد. رنگِ غربتِ یک روح در سرزمینی که بی تو، نه وسعتی دارد و نه قوتی. در پهنه‌ی سینه زمینی که بی…Continue reading ماهِ من

از غارها

چند وقت است که ننوشتم؟ دو ماه؟ بیشتر؟ اینجا شاید اما در ذهنِ آشفته‌ام نوشته‌ام. هر روز و هر روز هر چند ساعت یکبار. و همان هر چند ساعت یکبار سر زده‌ام که ببینم کسی کامنتی ننوشته است. در ذهنِ پر آشوبم بی هیچ آرامشی،  با تمام مخاطب‌های آشنا و غریبه به سخن نشسته‌ام. همانطور…Continue reading از غارها