زمین گرد نیست. یعنی کاش نبود. یکجایی تمام میشد بالاخره. مردم یک جاهاییش میریختند پایین. جای پایین آمدم بنویسم زمین. از یک گوشههایی از زمین بریزند زمین. بریزند پایین. پایین چه اهمیتی دارد کجا باشد. آنها که ریختهاند پایین هرگز نمیتوانند برگردند بالا. یعنی اصلا قانونش این باشد. بعد زمین آنقدر پهن باشد که وقتی…Continue reading زمین
ماه: فروردین ۱۳۹۵
خوابرو
زخم همان زخم دیرین است. تار همان. صدا اما با کهنهگی دلخراشی برمیخیزد. خوابها نقشهریز زندگی من شدهاند. پنجرههایی از نور لبریز، از بو سرشار. مادر را اینبار سخت گرفتم. دستهایش را و کبود-رگهای پاهای از راه رفتن خستهاش. سوی باریک چشمان از مچالهگی کوچکش هم. و خندهاش مثل همان روزهای قربان صدقه رفتنهایم. کاش…Continue reading خوابرو
ظلوماً جهلولاَ
۱- توی راه رفتن، کنار پمپ بنزین متروکی نگاه داشتیم امیر چایی بخورد و استراحتی بکند. دو تا سگِ گنده را با زنجیر بسته بودند به نگهبانی. به امیر گفتم برایشان نان بیاندازد. گفت نمیخورند که. گفتم داداش رضام همیشه برای سگها نان میبرد. نان را نصف کرد رفت سر وقتشان. سگهای واقعاً گنده روی…Continue reading ظلوماً جهلولاَ