موتیفات سوسکیانه

۱- امیر هر روز حداقل دو ساعت وقتِ توفیقِ اجباری دارد برای خواندن کتاب. من و امیر انگار دو سر یک الاکلنگ نشسته باشیم در این فقره؛ او که می‌افتد روی دورِ کتابخوانی من برعکس دور می‌شوم. فاوست را برداشته بودم برای خواندن، نادانی‌ام در فلسفه دست و پایم را بست و گذاشتم کنار. زور…Continue reading موتیفات سوسکیانه

اندکی وفا کاشکی

میدانچه. میمونی به ضرب دفِ میمون‌بازی معلق‌بازی می‌کند. برخی تماشاکنان هماهنگ دست می‌زنند و برخی می‌خندند. ورتا سوار بر کجاوه‌ای؛ برات کنار کجاوه. شلوغی گذرندگان. ورتا: اینهمه آدمی را حق دارم ببینم و مادر و پدرم را نه! دایه‌ام – دایه‌ام چطور؛ که وقتی کودک بودم مرا از دهان مرگ گرفت؟ برات: [زیر لب] اگر…Continue reading اندکی وفا کاشکی