چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

وقتی بچه بودم و پسرها با هم بازی می‌کردند و مادر نمی‌گذاشت بروم کوچه بازی کنم می‌نشستم کنار مادر و همانطور که داشت می‌دوخت و می‌پخت و می‌شست خاطره تعریف می‌کرد برایم. از بچگی خودش و مرگ پدرش و دربه‌دری مادرش و ازدواجش و عمه و مادربزرگم و… ماجرای زاییدن یک یک خواهر برادرهایم. همان…Continue reading چون آینه پیش تو نشستم که ببینی در من اثر سخت‌ترین زلزله‌ها را

ماه تنها بود

حباب روشنی از چشمانم جدا می‌شود و می‌رود کنار چشمه‌ای روی برگ آلاله‌ی به گل نشسته‌ای پری می‌شود. دلم هوای شب کرده است دم کرده تابستان تبریز و نسیم کرختی که گاهی انتهای سبک ساقه‌ای را بجنباند. آن بالای بالا تکه ابر پهن نحیفی مثل روبندی حریر صورت کبود ماه را پوشانده باشد. ستاره‌هایی که…Continue reading ماه تنها بود

با طعم حسرت

✳️ سلطان محمود و سلطان مسعود و الب‌تکین و طوطی‌بیک و یاران‌شان، انواع عدسی‌های مقعر و محدب و مسطح به دست، فرمول‌های اسید کلردریک و سولفوریک و سینوس‌ها و اقوام‌شان را، همراه با سراسر محتویات جدول‌های لگاریتم، با مهارت تمام بر تخته سیاه جابه‌جا و به نتیجه محیرالعقول «ایکس مساوی با منهای یک» می‌رسیدند. دسته…Continue reading با طعم حسرت

به ژله می‌گویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *

همیشه وقتی کسی برایم پیغام می‌دهد که برای خودش یا نزدیکانش تشخیص ام‌اس دادند غصه می‌خورم. حقیقتا غم می‌نشیند توی قلبم و ذهنم و روزها که نه لحظاتی که از سر گذرانده‌ام را در هیبت جدیدی مرور می‌کنم. آن وحشت و بهت و گیجی و گم کردن دست و پا. از روال خارج شدن تدریجی…Continue reading به ژله می‌گویند لرزانک، لرزانک منم که روی پاهایم بند نیستم *

تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟ *

نظم خوابم به هم ریخته است. شبها دیر می‌خوابم و روزها نمی‌توانم جلوی خوابیدنم را بگیرم. از ساعت هشت تا ده و یازده خوابم و بعد هم کرخت لای لحاف می‌مانم و به آنچه در خواب دیدم فکر می‌کنم. افسرده شده‌ام؟ نمی‌دانم. گاهی چشم‌هایم را می‌بندم و آرزو می‌کنم درِ باغ درخشان را به رویم…Continue reading تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟ *