شاید مضحک و غیر علمی به نظر برسد اگر بگویم، با ارزیابی از کارکرد یک جزء، میتوان به ارزیابی یک کل رسید. تعمیم دادن منقوصات و مقصورات یک جزء از یک سیستم، نمیتواند دادههای مطلوبی از چگونگی بازده آن سیستم به دست بدهد.
اما، مسلماً، به محض ورود به یک شهر دیگر، آنچه در اولین برخورد به نظر ما میرسد، میتواند به سادهگی ذهنیت ما را دستخوش تغییر قرار دهد. همانطور که اولین دیدار من از اصفهان، در خیابانهای خلوت و خیس و سبزش، ذهنیت مرا به شدت تغییر داد. این به نظر غیر علمی است نه؟! اینکه تنها به دیدهها اتکا کنیم، اما، هشتاد درصد اطلاعات روزانه ما از طریق چشمهایمان وارد میشوند. پیشزمینههای سیاه و سفید و خاکستری را منکر نیستم اما، لب کلام من این است که آیا موافقید که «با ارزیابی کلی روی یک جزء میتوان به کیفیت و توانمندی یک نظام و سیستم رسید؟!»
استادی داشتیم که همیشه میگفت هرگز دوزهای داده شده در کتابهای درسیمان را از بر نکنیم! میگفت این دوزها توسط محققان خارجی بر روی بیماران جوامع توسعه یافته نوشته شدهاند، مردم ما با این وضعیت تغذیه و بهداشت فردی و … هرگز به این دوزها جواب نخواهند داد، هر وقت کسی تئوریهای اثبات شده یا نشدهی جوامع آنور آبی را بلغور میکند، یاد آن استاد عالیقدر میافتم!
درست مثل بیمارستانی که من در آن مشغول بهکار هستم و یا خیلی محافظهکارانهتر اگر ننویسم تمام مراکز درمانی و اداری حتی! …
« ساختمان قدیمی بیمارستان زنان و مامایی تبریز، که آن قبلتر ها به بیمارستان شاپور موسوم بوده، آنطور که مادرم بهخاطر دارد، از اول دومهای تأسیس شده در شهر است، ساختمانی دو طبقه و U شکل، کاملاً اصولی و عجیب مهندسی شده به نظر میرسد. به راحتی میان قسمتهای مختلف درمانی و اداری ارتباط معقول و سریع برقرار بود، هر چند، با الحاق بخشهای تخصصیتر و تبدیل شدن مرکز درمانی به یک مرکز ارجاع شمالغرب کشور، با کمبود فضا و ظرفیت مواجه شد، ولیکن، بنای جدید بیمارستان قوزی بالای قوز شد!
بنای جدید ساختمان، از چندین ده سال قبل شروع شده بود که با «مجاهدت»های متخصصین متعهد! همین اواخر سال گذشته افتتاح شد.[۱] عمارت جدید چهار طبقه است که بنا به فرمودهی متخصصین متعهد، بر اساس طراحی بیمارستانهای آلمانی!!! ساخته شده است. به محض ورود به عمارت، متوجه بیسامانی سیستم میشوید.در طبقهی همکف، سالن انتظار مرجوعین، بخش اورژانس، پذیرش و بوفهی بیمارستان به طرز نامحسوسی نامتعادل چیده شدهاند. ارتباط میان طبقات تنها از طریق آسانسور و پلهها مقدور است. شاید این چندان غریب به نظرتان نرسد اما، وقتی بنویسم که اگر مادری به دلیل پرولاپس بندناف[۲] و یا دکولمان شدید[۳] کاندید عمل سزارین باشد و در همین هنگام آسانسوری که بیمار را از اتاق زایمان به اتاق عمل که هر کدام در طبقاتی مجزا هستند، انتقال میدهد، خراب شده باشد، و اگر بگویم که وخامت اوضاع مادر و جنین در چه حدی است، شاید به من حق بدهید که دلم بخواهد از سعید حاتمی بپرسم:«برادر کجای آلمان همچین نقشهای برای ساختمان بیمارستان زنان و زایمانشان کشیدهاند که به دست برادران متعهد ایرانیمان رسیده است؟! تحقیق کن برادر!!»، بعد بگویید دست اجانب و استکبار جهانی در هیچ امری دخیل نیست!
موضوع به همین منتهی نمیشود! اتاق عمل فعلی ما، همانند سابق، دارای پنج اتاق عمل فعّال و یک اتاق ریکاوری، یک اتاق نرسینگ و یک اتاق پزشکان بیهوشی است، اما، به جرأت میتوانم بنویسم این اتاق عمل، در حدود شش هفت برابر مساحت قبلی را داراست! این به معنی بزرگ بودن اتاقهای عمل یا اتاق نرسینگ که باید ظرفیت سی تا سی و پنج نفر پرسنل، پزشکان و رزیدنتها را داشته باشد نیست! خیلی ساده است! همهاش هم زیر سر این آلمانیهای هیوج[۴] است خب! وقتی در محوطهی میانی اتاق عمل، که تنها محل عبور برانکارد و بیماران است، بتوانی بازی فینال قرمزها و آبیها را برگزار کنی، مساحت اتاقها از آنچه بود بزرگتر نمیشود که هیچ! کوچکتر هم میشود.[۵] برای مثال، اتاق نرسینگ اتاق عمل فعلی ما، در فعالترین زمانش که موقع صرف صبحانه است، فقط میتواند گنجایش شش نفر نشسته و نهایتاً هشت نفر ایستاده را داشته باشد! خب! لابد میپرسید فلسفهی این کار چه بوده است؟! این ربطی به هیوج بودن آلمانیها ندارد، موضوع کمی، فقط کمی فلسفیتر است و کمی شرقیتر، برای اینکه بهرهی کاری ژاپنیها چندین ده برابر ایرانیهاست! چه معنی دارد وقتی نرسی موقع عملهای طولانی سرش گیج رفت برود آنجا دراز بکشد و یا زبانم لال آبقندی بخورد؟!!! هوم؟! تازه آنقدر جسور باشد که موقع «استراحت» در اتاق را هم ببندد؟!!! رختکن که وضعش أسفبار تر است، فیالمثل من هر روز ده دقیقه زودتر از یکی از همکاران میروم سر کار تا لباس پوشیدن من مانع لباس پوشیدن او نشود! آخر به علت کمبود فضا، کمد ایشان با کمد بنده یک زاویهی قائمهی حقیقی ساخته است!
از قدیمالایام دیده و شنیده بودیم که اتاق ریکاوری[۶] باید به تعداد اتاقهای عمل+ یک (عدد ثابت) برانکارد یا تخت ریکاوری داشته باشد. در اتاق ریکاوری ما، چهار برانکارد و دو تخت ثابت وجود دارد که از آن دو تخت ثابت همکاران محترم شیفتهای عصر و شب اگر بخت با ایشان یار بود، برای استراحت و خواب استفاده میکنند! اما، چیزی که جالب است این است که این برانکاردها، بین بیرون و درون اتاقهای عمل مبادله میشوند، یعنی، از اتاق عمل (محیط استریل) به بخشها (محیط غیر استریل) رفته و بازمیگردند!
این اتاق عمل مجلل، مجهز به پمپ بتادین هوشمند هم هست که یازده ماه از دوازده ماه سال را میرود مرخصی! دستگاههای بیهوشی فاقد لوله اگزوز هستند و تمام گازهای بیهوشی در سطح اتاق پراکنده میشوند که برخی از این گازها به مرور زمان ایجاد هپاتیت میکنند. اتاقها از تهویهای نامطلوب و سیستم تهویهای مزخرفی برخوردارند که شدیداً هوشمندند! یعنی ما هر وقت گفتیم گرم است میفهمد که گرم است و هر وقت گفتیم سرد است، لابد میفهمد که گرم نیست خب! حالا گازهای بیهوشی به کنار، گاز دیاکسیدکربنی که در اعمال جراحی لاپاراسکوپیک[۷] به کار میروند نیز به سبب نبود سیستم تهویه مطلوب ریههای نازنین ما را برای روزهای آلودهتر آیندهی ابرشهرها آماده میکند و مغزهایمان را دپرس! که تا میرسیم خانه، اگر شوهر و بچهای در کار نبود کفهی مرگمان را بگذاریم و بخسبیم!
مدیریت بیمارستان آنچنان کارکشته و «کادر کشته» است که به مخیلهی چشمبادامیها هم نرسیده است به گمانم! با الیگارشی نفرتانگیز و فاحشی که اگر لب به اعتراض باز کنید، کرامالکاتبین هم کاری از دستش برای شما برنمیآید. برای مثال، هر وقت عشقشان بکشد، میتوانند دست یک نرس کار بلد لاپاراسکوپی را از اتاق عمل بگیرند و بفرستندش برای مثال بخش NICU[۸]! یا اگر اراده کنند میتوانند یک لیسانسیه مامایی را جای یک تکنسین بیهوشی دو سال به طرح نیروی انسانی وادارند!، یا اگر بهشان گفتی چرا نمرهی ارزشیابی مرا کم دادهاید بگویند تو که چادر سر نمیکنی! بعد اگر زیادی حرف زدی، به جرم توهین به مافوق بندازندت جایی که عرب نی انداخت! نه! باور کنید اغراق نمیکنم!، اینجا، بیمارستان زنان و مامایی تبریز است! پایلوت(؟) طرحهای کشوری!! مرکز ارجاع شمالغرب کشور! به روح پدرم قسم!
سیستم کارآمد این مرکز درمانی به صورتی است که اگر صدای دکترها و رزیدنتها و کادر بلند شد که بابا این تعداد کم نیرو برای سنگینی دهشتناک شیفتها کافی نیست، برای بستن تمام دهانهای باز شده، حتی اگر برای دهندره هم باشد، یک پست جدید سازمانی که به گوش هیچ بنی بشری نرسیده دست و پا میکنند و هدنرس بخش دیگری را «سوپروایزر اتاق عمل» با ابقا پست قبلی، میکنند که از روی لباسهای غیر استریلش، یک روپوش نیمه استریل تنش کند و جای عوض کردن کفشهایش، پاپوش مثلاً استریل از روی کفشهایش بپوشد و دست به کمر توی اتاقها سرک بکشد و صدای نکرهاش را بلند کند که آهای نخند! آهای جیکت دربیاد ریف ریفت[۹] میکنم!
اینجا، تعداد عملها را بیتوجه به طول مدت عمل و سختی کار، ملاک عملکرد میگیرند و اگر از شب تا صبح، یعنی حدود ۱۲ ساعت برای احیای یک بیمار رو به موت بدوی و از خودت مایه بگذاری، صبح میگویند:«چرا گزارش شیفتت را دیر باز کردی؟!!!، چرا موهات بیرونه؟!، چرا این قطره خون زیر تخت عمل را پاک نکردی؟!»، نه! نمیگویند خسته نباشی که دست تنها این همه کار کردی … میگویند چرا صورتت را نشستی؟!
اگر بگویی خانم فلانی امروز شیفت شبکاری شش تا عمل داشتیم، خسته شدم، نمیخواهم بروم توی بخشها و چون آنها هم سرشان شلوغ است و برای گرداندن یک بخش با ۵۰ تا بیمار بستری عمل شده، در انتظار عمل و بدحال، فقط دو تا پرستار تازهکار نابلد گذاشتهاید[۱۰]، در گرفتن علایم حیاتی کمکشان کنم، گزارشت میکنند! آنوقت باید زل بزنی توی چشم مترون که:«چی چی رو خسته بودم! شش تا عمل داشتین چهار نفر آدم بودین (یک نرس، دو تا بیهوشی و یک کمک بهیار که هر کدام کار جداگانهای دارند! یعنی هر چهار نفر در هر شش تا عمل سهیم بودند!) برای هر کدامتان میافتد یکی و خوردهای عمل! خجالت نمیکشی میگی خسته بودم؟!»، یا هم اینجوری حساب میکنند:«شش تا عمل، هر کدام یک ساعت بگیریم میشود شش ساعت، پس از دوازده ساعت شیفت کاریات شش ساعت رو بیکار بودی! ـ گرفتی خوابیدی! ـ باز هم خجالت نمیکشی میگی خسته بودم؟!»
اگر بگویی کمبود کادر داریم، مجبورت میکنند بنشینی و آنوقت با یک حساب و کتاب من درآوردی، چنان پدر پدر ریاضیات را در میآورند تا ثابت کنند که:« شما نصف نفر هم که اضافه دارید!» آنوقت اگر خود پاسکال هم باشید نمیتوانید، سوگند که نمیتوانید حالیشان کنید که «پدرآمرزیده! این فرمولها را از کجایت درآوردی آخه؟!»، آنوقت برمیگردند توی صورتت که:« این سریال پرستاران[۱۱] رو دیدی تا حالا؟!» …
رودهدرازیام را ببخشید! آخر خیلی دلم پر بود از صبح! نمیتوانستیم هم که صحبت کنیم و اصلاً بغضم گرفته بود و جایی جز اینجا نبود برای خالی شدن … این نظام اداری کشور اسلامی من است! که نه شرقی و نه غربی است، و جداً هم نیست! ــ همین صداقتش مرا کشته است ــ این سازمانی است که وقتی یک چراغ قوه برای بیمارستانش میخرد حقوق کارمندش را نمیدهد که مخارج این ماهمان زیاد بوده است! … این نظامی است که دستمزد کارمندانش زیر خط فقر لحاظ شدهی کارشناسان مجلس شورای اسلامیاش است. که تازه از وجههی اجتماعی نامطلوبی هم برخوردار است! که اگر مثلاً در سنجش افکار جوامع صنعتی این شغل در صدر محبوبیت میان مردم قرار داشته باشد، در مملکت من، در قعر جدول است.
برای همین است که عاجزانه تمنا دارم نگذارید هیچ کسی دور و بر این رشتهها بگردد … فراموشش کنید!
به قول ما تُرکها، «سوز چوخ، وخ یوخ!» یعنی حرف زیاد است و مجال نیست!
[۱] . برای اینکه رئیس سابق داشنگاه علوم پزشکی داشت بایبای میکرد و زشت بود که توی گزارش کارش افتتاح این بنای نیمهکار مرقوم نمیشد! که درست روز دوم افتتاح، فاضلابش دچار استفراغ شدید شد!
[۲] . گره خوردن بند ناف به گردن جنین و خروج جنین به نحوی که بندناف در قدام سرش باشد.(همینقدر بس است!)
[۳] . جدا شدن جفت از دیواره رحم، قبل از موعد، که با خونریزی شدید و وحشتناکی همراه است که به مرگ مادر و جنین ممکن است بیانجامد.
[۴] Huge
[۵] . به گمانم اصطلاحاً میشود گفت افزایش فضای مرده، که به کاهش کارکرد میانجامد.
[۶] . بخش بهبود بیمار، به محلی اطلاق میشود که بیمار مرحلهی بیهوشی را به طور کامل پشت سر میگذارد و با هوشیاری قابل قبول به بخش منتقل می شود.
[۷] . اعمال جراحی که نیازمند برش در پوست بیمار نیستند. گاز فوقالذکر توسط سوراخی که در شکم بیمار ایجاد میشود و به واسطهی لولههایی به فضای شکم منتقل میشود، با اتساع شکم، عمل جراحی لازم بر اندام منظور شده با ابزارهای مخصوصی که مجهز به دید تلویزیونی هستند انجام میگیرد.
[۸] . ICU نینیها!
[۹] . این را یادم نیست از کی یاد گرفتم!
[۱۰] . برای همین هم است که بیمارانی که برای عمل جراحی به اتاق عمل فرستاده میشوند، دستورات پیش از عمل ناقص و حتی انجام نشده دارند، که سرمهایشان همگی زیر جلد میشود … که …
[۱۱] . All sants از شبکهی یک پخش میشود سهشنبه شبها!
* یکی برایم اساماس زده بود:
یازیچیلارین تاجی
استعدادین آغاجی
من کیمم؟ منی اوتور،
او کیمدی؟ سوسن باجی
خیلی حال کردیم!